ساختار ریتمیک وزن شعر فارسی


اخیرا از پایان‌نامه دکتری‌ام دفاع کردم. این نوشته قرار است معرفی کوتاهی از کار پایان‌نامه‌ام باشد تا اگر کسی علاقه‌مند بود برود و نگاهی به متن اصلی پایان‌نامه (که به طور عمومی در سایت دانشگاه آریزونا از اینجا در دسترس است) بیندازد.

وزن شعر فارسی برای هرکس که درباره‌اش کمی فکر کرده باشد معماست. کسانی که گوششان به وزن شعر آشناست با شهود و بدون خواندن درس عروض می‌فهمند که مثلا «مفتعلن مفاعلن» موزون است اما «مفتعلن فاعلاتن» موزون نیست. معما این است که این موزون بودن تابع چه قواعدی است، خاستگاه آن کجاست، و ما چگونه آن را می‌آموزیم. من از نوجوانی درگیر این سوال بودم و از این که جواب را در هیچ جا نمی‌یافتم متعجب بودم.

طبعا من اولین کسی نبودم که با این معما درگیر شدم. معمای وزن فارسی احتمالا به اندازه شعر فارسی عمر دارد و نزدیک به هزار سال است که عروض‌شناسان کوشیده‌اند قواعد حاکم بر وزن شعر فارسی را بیابند. گذشته از آن، این سوال با سوالات جانبی مهم دیگری هم همراه شده، از جمله این که نسبت وزن شعر فارسی با وزن سنت‌های شعری دیگر مثل عربی چیست.

چه عروض‌شناسان سنتی (مثل ابن سینا و خواجه نصیر و شمس قیس) چه عروض‌شناسان ایرانی معاصر (مثل پرویز ناتل خانلری و ابوالحسن نجفی) و چه واج‌شناسان غربی‌ای که درباره وزن شعر فارسی یا عربی اظهار نظر کرده‌اند (مثل الن پرینس Alan Prince و بروس هیز Bruce Hayes و پل کیپارسکی Paul Kiparsky) همه تلاش کرده‌اند که قواعد حاکم بر وزن شعر فارسی را پیدا کنند، و البته هیچ کدام کاملا موفق نشده‌اند. اما مهم‌تر از آن، حتی با فرض این که این قواعد را یافته باشیم (مثلا فهمیده باشیم که ترکیبی از هجاها که در فلان دایره بگنجد موزون است)، این سوالات همچنان بی‌پاسخ باقی مانده که این قواعد از کجا آمده‌اند، ما آنها را چگونه می‌آموزیم، و نسبتشان با قواعد سنت‌های وزنی دیگر چیستند.

فرض کنید قواعدی را یافته‌ایم که به ازای هر زنجیره از هجاها با قوت خوبی پیش‌بینی می‌کنند که موزن است یا نه (مثلا مدل ابوالحسن نجفی با خطای نه چندان بالایی توان چنین پیش‌بینی‌ای را دارد). این قواعد از کجا آمده‌اند؟ آیا حاصل یک تصادف تاریخی‌اند و می‌توانستند هر شکل دیگری داشته باشند؟ آیا وام گرفته از عربی‌اند؟ در این صورت چرا متفاوتند و آیا می‌توانستند به هر شکل دیگری هم متفاوت باشند؟ خود قواعد وزنی عربی از کجا آمده‌اند؟ اصلا این قواعد چه‌قدر اصالت دارند؟ آیا فارسی‌زبانی که بدون مطالعه عروض توانایی تشخیص اوزان را دارد این قواعد را آموخته یا خود مجموعه اوزان را یک به یک آموخته؟ گذشته از همه این‌ها، هیچ کدام از نظریه‌های موجود هنوز قواعد ساده‌ای که بتوانند موزون بودن را پیش‌بینی کنند ارائه نمی دهند. آیا ارائه چنین قواعدی ممکن است؟

پایان‌نامه من قرار است پاسخی بر این پرسش‌ها باشد، و در واقع ادعای جسورانه من این است که نخستین پاسخ قانع‌کننده و جامع به این پرسش‌هاست. من نظام وزنی فارسی را بر اساس طول هجاها (تعداد «مورا» در هر هجا) توصیف می‌کنم و آن را به ریتم در موسیقی پیوند می‌زنم. تاکید می‌کنم که خود این رویکرد هرچند توسط وزن‌شناسان معاصر (از خانلری و نجفی گرفته تا کیپارسکی و هِیز و غیره) عمدتا مغفول مانده، به هیچ وجه بدیع نیست. در حقیقت رابطه نزدیک بین وزن در شعر و ریتم در موسیقی قرن‌هاست که برای بسیاری از فارسی‌زبانان بدیهی است. فارابی و ابن سینا و غیره هم به وضوح این ارتباط را در نظر دارند و لغاتی و اصطلاحاتی که برای توصیف ایقاع (ریتم) در موسیقی به کار می‌برند همان لغات و اصطلاحاتی است که برای شرح اوزان شعری به استفاده می‌کنند. در دوران معاصر هم رابطه بین وزن و ریتم بین کسانی که با موسیقی سر و کاری دارند بدیهی فرض می‌شود و کسانی بوده‌اند که تناظر برخی اوزان فارسی با برخی ریتم‌های اصلی را خاطرنشان کرده‌اند. گام تازه‌ای که من برداشته‌ام استفاده از قواعد ریتم برای ارائه شرح کاملی از اوزان فارسی است. در واقع این نظریه به این مقدار بسنده نمی‌کند که توضیح دهد که «مفتعلن مفاعلن» با ریتم‌های شش‌تایی متناظر است (این کار قبلا هم انجام شده) بلکه نظام کاملی ارائه می‌دهد که می‌تواند به ازای هر مجموعه‌ای از هجاها (مثلا «مفتعلن مستفعلن» یا هر ترکیب دل‌به‌خواه دیگری که فکرش را بکنید) مشخص کند که تا چه اندازه موزون است، متناظر با کدام ریتم موسیقایی است، با چه الگوی ضربی توسط فارسی‌زبانان خوانده می‌شود، و کدام اختیارات وزنی در آن مجاز است.

وزن چیست؟

تقلیل نظام وزن شعر به نظام ریتم در موسیقی اهمیتی فراتر از توانایی پیش‌بینی سیستماتیک رفتار نظام وزنی فارسی دارد. این نظریه تصویر جامعی می‌دهد از این که خاستگاه وزن شعر فارسی کجاست، چگونه آموخته می‌شود، و چه نسبتی با سنت‌های وزنی دیگر دارد.

شهود وزنی در اصل چیزی جز شهود ریتمی نیست. همان شهود جهانی‌ای که باعث می‌شود افراد فرهنگ‌های مختلف ریتم در موسیقی یکدیگر را درک کنند زیربنای نظام وزن شعر فارسی است. اما اگر وزن شعر فارسی مبتنی بر شهودهای فطری همگانی است چرا همه‌کس شهود وزنی فارسی را ندارد؟ پاسخ این است که نظام وزنی فارسی هرچند مبتنی بر شهودی فطری است اما اجزای دیگری هم دارد که باید یاد گرفته شوند. فارسی‌زبانان وزن‌آشنا نه تنها شهود ریتمی همگانی بشری را دارند، بلکه

یک: تناظر بین واحدهای آوایی فارسی با واحدهای ریتمی هم در ذهنشان نهادینه شده، و

دو: علاوه بر این در سطح ناخودآگاه آموخته‌اند که نظام وزنی فارسی از بین قواعد ریتمی بشری به کدام قواعد وزن بیشتری می‌دهد.

مورد دوم نیاز به توضیح بیشتری دارد. هرچند ریتم مبتنی بر شهود مشترک انسانی است اما جزئیات آن در هر فرهنگی شکل متفاوتی به خود گرفته. مثلا اروپایی‌ها ریتم‌های شش‌هشتم را درک می‌کنند اما ریتم غالب برایشان ریتم چهارتایی است در حالی که در ایران ماجرا برعکس است. یا مثلا ریتم‌های لنگ در بسیاری از فرهنگ‌ها غایبند یا خراب پنداشته می‌شوند در حالی که در خاور میانه محبوبند. یک سنت وزنی (دست‌کم در اوزان کمّی) هم در واقع یک سنت ریتمی درون خود دارد. کسی که وزن شعر فارسی را می‌آموزد، مثلا در سطح ناخودآگاه یاد می‌گیرد که میزان‌های لنگ و غیرلنگ در کنار هم به کار نمی‌روند (حال آن که در سنت وزنی عربی این مجاورت مجاز است). به همین ترتیب، در سنت وزن شعر ژاپنی افراد به طور ناخودآگاه یاد می‌گیرند که ریتم‌های ترکیبی مجاز نیستند در حالی که در وزن شعر فارسی این ریتم‌ها ارجحند.

با توجه به آن‌چه در بالا گفته شد رابطه سنت‌های وزنی مختلف و پیوند تاریخی‌شان هم مشخص می‌شود. اگر یافته‌های این نظریه را بپذیریم، نتایج تاریخی مهمی عایدمان می‌شود. اول آن که می‌فهمیم که بر خلاف ادعای عمده وزن‌شناسانی که درباره تاریخ وزن فارسی سخنی گفته‌اند (از قبیل لازار و الول‌ساتن و کیپارسکی و هِیز) معنا ندارد که ریشه یک وزن به‌خصوص فارسی را در یک وزن به‌خصوص عربی جستجو کنیم. وزن‌های فارسی از عربی نیامده‌اند بلکه برآمده از قواعدی متعلق به شهود ریتمی همگانی هستند (هرچند ممکن است وزن‌دهی این قواعد در سنت ایرانی تحت تاثیر سنت عربی بوده باشد). به طور کلی، شباهت‌های خیره‌کننده‌ای که بین نظام‌های وزنی مختلف دیده می‌شوند شاهد کافی برای مجاورت تاریخی یا همریشگی نیستند بلکه می‌توانند صرفا بازتاب شهودهای ریتمی مشترک انسانی باشند. به این ترتیب بسیاری از فعالیت‌های وزن‌شناسان تاریخی که به دنبال پیدا کردن وزن اولیه هندواروپایی از روی شباهت‌های نظام‌های وزنی زبان‌های هندواروپایی هستند از اساس بی‌معنا می‌شود.

دامنه اثر این نظریه فراتر از وزن شعر فارسی است. کوشیده‌ام نشان دهم که نظام وزنی عربی و ژاپنی هم با همین قواعد (اما وزن‌دهی‌هایی متفاوت) قابل توصیفند. ادعای نهایی من این است که تمام سنت‌های وزنی کمّی (از جمله یونانی، سانسکریت، اردو، کردی، هاوزا، و لاتین) مبتنی بر همین قواعدند. آن‌چه در این پایان‌نامه آمده آغاز راهی طولانی است، اما من خوش‌بینانه فکر می‌کنم که گره‌های بزرگی را در این عرصه باز کرده. شکی نیست که قضاوت بی‌طرفانه‌تر و کم‌اشتیاق‌تر را باید از کسانی غیر از من شنید. این نوشته اگر کاری کرده باشد، راغب کردن خواننده علاقه‌مند به نگاه به خود پایان‌نامه است. وگرنه شرح اجزای خود نظریه و قانع کردن مخاطب به هیچ وجه در بضاعت یک نوشته وبلاگی نیست.

عراق به فتح عین، eye-ran با غمض عین

درصد بزرگی از ایرانی‌های ساکن آمریکای شمالی (به خصوص نسل‌های جدیدتر) از شیوه تلفظ نام کشورشان توسط عموم انگلیسی‌زبان‌ها ناخشنودند. آنها معتقدند اهل کشوری به نام «ایران» هستند اما بیشتر انگلیسی‌زبان‌ها نام کشورشان را آی‌رَن (aɪˈræn) تلفظ می‌کنند. این تلفظ به نظر این ایرانیان هم «غلط» است و هم گاهی حتی «توهین‌آمیز». به طور خلاصه، در زیر توضیح خواهم داد که چرا معتقدم این تلفظ نباید ما را ناراحت کند. این موضوع البته تمام ماجرا نیست، و بهانه‌ای خواهد بود برای مروری بر عوامل اثرگذار بر تلفظ واژگان دخیل در زبان‌های مختلف و شرحی بر چگونگی ماجرا در فارسی و انگلیسی.

دستگاه واجی

هر زبانی برای تلفظ نام‌های بیگانه روش‌های خاصی دارد. مهم‌ترین عامل تعیین‌کننده در این که گویشوران یک زبان نام‌های خارجی را چگونه تلفظ کنند دستگاه واجی زبانشان است. ما در فارسی صدای «عین» عربی را نداریم در نتیجه «عراق» را مثل «اراق» تلفظ می‌کنیم. به همین ترتیب، آمریکایی‌ها حرف “r” در نام ایران را مثل «ر» آمریکایی (که در علایم‌نگاری آی‌پی‌ای با علامت ɹ نشان داده می‌شود) تلفظ می‌کنند نه مثل «ر» فارسی (که در آی‌پی‌ای با علامت r نشان داده می‌شود). تا این‌جای کار را همه می‌دانند و می‌فهمند. به همین دلیل هم کسی به آمریکایی‌ها به خاطر تلفظ خاص «ر»شان در کلمه «ایران» خرده‌ای نمی‌گیرد. اما دامنه تاثیر دستگاه واجی یک زبان بسیار گسترده‌تر از این است! ساختار هجاها، محل تکیه، و شیوه همنشینی واج‌ها نیز همگی در شکل‌گیری تلفظ تاثیر دارند. در زیر با چند مثال موضوع را روشن‌تر می‌کنیم.

فارسی در بسیاری از کلمات دخیل عربی مصوت نخست کلمات با وزن «فِعال» را به «فَعال» تبدیل کرده است. در نتیجه ما کلمه عربی «فِدا» را به صورت «فَدا» تلفظ می‌کنیم، «فِرار» را «فَرار» می‌گوییم، و طبعا نام کشور همسایه را هم به جای «عِراق» می‌گوییم «عَراق» (تلفظ‌های فتحه‌دار کلماتی مثل جوار، طحال، جهاد، خلال و خلاف هم از همین سنخند، و البته به نظر می‌رسد چند مثال در جهت عکس هم وجود داشته باشند در نتیجه نظم کلی ماجرا بر من روشن نیست). این ترجیح زبان فارسی در سطح واج‌هایی که داریم و نداریم نیست، بلکه در سطح چگونگی همنشینی واج‌هاست. هر زبانی هزاران ترجیح کوچک و بزرگ این‌چنینی دارد که گویشوران عادی زبان هرچند رعایتشان می‌کنند اما از آنها بی‌خبرند. این که ما با افزودن صدای کسره به ابتدای کلمه به جای slovɑki می‌گوییم eslovɑki هم ریشه در یکی از همین ترجیحات دارد (به زبان قدما اگر بگوییم، در فارسی حرف ساکن در ابتدای کلمه نه تنها مرجح نیست که اصلا مجاز نیست). این که در نام ویکتور هوگو هم Hugo را Hogo تلفظ می‌کنیم ناشی از یکی دیگر از همین ترجیحات است («هماهنگی واکه‌ای» یا “vowel harmony” که دامنه تاثیرش در فارسی بسیار گسترده است). مثال دیگر (و پیچیده‌تر) این است که فارسی هرگاه در کلمه‌ای دو هجای اول مصوت کوتاه داشته باشند و بی‌سکون باشند، تمایل دارد که مصوت دوم را حذف کند. به این ترتیب حرکت (harekat) به حرْکت تبدیل می‌شود و شرکت (sharekat) به شرْکت، و به همین ترتیب در گفتگوی روزمره تلویزیون (televizion) به تلْویزیون و اسدالله (asadollah) به اسْدالله (asdollɑh). در نهایت، به همین دلیل است که در تلفظ نام آمریکا هم به جای این که به تلفظ اصلی وفادار باشیم و بگوییم amerika، مصوت دوم را حذف می‌کنیم و می‌گوییم آمْریکا.

نظام واجی زبان انگلیسی هم دریایی از این گونه ترجیحات دارد، و از قضا به دلیل تداخل بالای تکیه کلمات (stress) در تلفظ انگلیسی، دستگاه واجی انگلیسی از فارسی به مراتب پیچیده‌تر است. یکی از ترجیحات اساسی دستگاه واجی انگلیسی این است که در اسم‌ها و صفت‌های دوهجایی (اما نه در فعل‌ها!) تکیه روی هجای اول باشد. به هر اسم یا صفت انگلیسی‌ای که فکر کنید، از کلمات ساده مثل happy و mother گرفته تا کلمات دشوار با ریشه لاتینی مثل pungent و fiscal، این قاعده عموما برقرار است (استثناهای ماجرا هم معمولا برای خود قواعد پیچیده‌ای دارند که از ظرفیت بحث ما خارجند). این گرایش در انگلیسی به قدری قوی است که حتی کلمات فرانسوی‌ای که با تکیه روی هجای دوم وارد انگلیسی می‌شوند (مثل bourgeois یا همان «بورژوا»ی خودمان) بعد از مدتی یک تلفظ جایگزین با تکیه روی هجای اول پیدا می‌کنند (bourgeois). با این حساب، می‌توانیم اولین دلیل تلفظ به‌ظاهر-غریب «آی‌رَن» را متوجه شویم. تلفظ انگلیسی‌ای که نزد فارسی‌زبانان مطلوب‌تر است (یعنی ɪrɑn) برای یک انگلیسی‌زبان تلفظ نامطلوبی است چون تکیه را روی هجای دوم قرار می‌دهد و هجای اول را به شکل یک ɪ بی‌تکیه باقی می‌گذارد. اما در تلفظ رایج اما ناخوشایندِ «آی‌رَن»، هر دو هجا تکیه‌برند و در نتیجه خروجی هرچند همچنان برای دستگاه واجی انگلیسی ایده‌آل نیست اما با آن سازگارتر است.

رسم‌الخط

دومین عامل اثرگذار بر شیوه تلفظ نام‌های خارجی در یک زبان رسم‌الخط است. ما در فارسی معمولا به سنگاپور و سومالی به جای sangɑpor و somɑli می‌گوییم sangɑpur و sumɑli. مشخص نیست که جایگزین کردن صدای o با u در این کلمات دلیل سیستماتیک دارد یا تصادفی است، اما این اندازه را با اطمینان نسبی می‌شود گفت که اگر حرف «و» در الفبای فارسی دو خوانش مختلف o و u را اجازه نمی‌داد، چنین تغییری در تلفظ این واژه‌ها رخ نمی‌داد. نمونه دیگر، نوشته نشدن کسره و فتحه در فارسی است که اجازه می‌دهد تلفظ‌های رقیب در کلماتی مثل واشَنگتن و واشِنگتن بروز پیدا کنند.

در انگلیسی نقش رسم‌الخط در سرنوشت واژگان دخیل به مراتب شدیدتر (و مخرب‌تر!) است. هر انگلیسی‌دانی (یا دست‌کم خیلی از انگلیسی‌زبان‌ها) می‌دانـ(نـ)د که حرف i اگر دو حرف قبل از یک مصوت قرار بگیرد معمولا به شکل «آی» تلفظ می‌شود. در نتیجه حتی با دیدن ترکیب جدید و بیگانه‌ای مثل ibal تلفظ اولیه یک انگلیسی‌زبان آیبان خواهد بود (نه مثلا ایبال). به همین ترتیب، تلفظ «طبیعی» حرف i در ابتدای کلمه «ایران» برای یک انگلیسی‌زبان «آی» است.

به طرز مشابهی، تلفظ طبیعی حرف a صدایی شبیه به فتحه است، نه صدایی شبیه به الف فارسی که در کلمه Iran مورد انتظار ماست. در نتیجه، با تکیه بر رسم‌الخط، واضح است که تلفظ کلمه Iran باید همان آی‌رن باشد نه «ایران». قاعدتا در این‌جای کار هر کسی از خودش می‌پرسد که چرا انگلیسی‌زبان‌ها کلمات بیگانه را جوری نمی‌نویسند که بعدا درست تلفظش کنند. پاسخ پیچیده است، اما بخش بزرگی از ماجرا به این بر می‌گردد که املای اسامی خاص معمولا املای «بین‌المللی» و نه لزوما سازگار با انگلیسی دارد. املای «ایران» در الفبای لاتین به شکل «Iran» تابع یک استاندارد کلی جهانی است و در مجموع درست‌ترین تلفظ را در میان زبان‌هایی که از الفبای لاتین استفاده می‌کنند تضمین می‌کند. در میان این زبان‌ها، شاید هیچ زبانی به اندازه انگلیسی در تلفظش نسبت به املای مبتنی بر الفبای لاتین بی‌وفا نیست. اما این هم نه به غرور انگلیسی ارتباطی دارد نه به توطئه آمریکایی. هرچه هست زیر سر تاریخ انگلیسی میانه است و دگرگونی بزرگ واکه‌ای (The great vowel shift)، که بی‌تردید از حوصله بحث فعلی خارج است.

آیا هرچه طبیعی‌ست درست است؟

بسیاری از کسانی که از تلفظ «آی‌رَن» ناخشنودند تا حدی (اما احتمالا نه با دقت زیاد) متوجهند که به هر حال تلفظ آی‌رن خوانش محتمل‌تری از کلمه است، اما معتقدند این خوانش هرچند با توجه به قواعد واجی و املایی انگلیسی قابل درک است، اما به هر حال غلط است. قصد ندارم ماجرای غلط و درست در زبان را در این‌جا باز کنم. قاعدتا خوانندگان می‌دانند که زبان‌شناسان میانه خوبی با این گونه غلط‌پنداری‌ها در زبان ندارند. صرفا به ذکر مثال بسنده می‌کنم. فارسی‌زبانانی که از تلفظ «آی‌رَن» در رنجند، قاعدتا باید در فارسی هم نسبت به تلفظ «آمْریکا» (با میم ساکن)، «کانادا» (به جای «کندا»)، یا لَندَن (به جای «لاندن») عذاب وجدان داشته باشند. شاید در پاسخ گفته شود که تلفظ نام این کشورها در فارسی چندان به گوش اهالی این کشورها نمی‌رسد و کسی را آزرده نمی‌کند. در این صورت، این عزیزان دست‌کم باید از فردا به جای «کرد» و «ترک» به سمت تلفظ «کورد» و «تورک» حرکت کنند و مواظب باشند که «عِراق» را «عَراق» نگویند. البته همچنان گمان می‌کنم مسیر ساده‌تر این است که اجازه بدهیم هر زبانی در تلفظ واژگان خارجی مسیر طبیعی‌اش را برود و بر فرآیندهای واجی و املایی معانی سیاسی و اجتماعی بار نکنیم.

مؤخره

علی‌رغم تمام آن‌چه که گفتیم، امروز در آمریکا تلفظ مطلوب ایرانیان، یعنی ɪrɑn، هم در کنار «آی‌رَن» در میان انگلیسی‌زبانان بسیار رایج است. از روی آن‌چه جسته و گریخته از رسانه‌های آمریکایی در دهه‌های قبل (به خصوص در دوره گروگانگیری سفارت) دیده‌ام این طور به نظرم می‌آید که تلفظ ɪrɑn نسبت به قبل بیشتر شده. علت این بیشتر شدن هم به گمانم روشن است که چیست. از طرفی نسل جدید ایرانیان مهاجر نسبت به مساله حساس‌ترند و از طرف دیگر گفتمان احترام به اقلیت‌ها و پرهیز از توهین در زبان در ده پانزده سال اخیر در آمریکا به شدت رشد کرده. طبیعی است که در فضایی که تلفظ «آی‌رن» از طرف «باسوادان» غلط پنداشته می‌شود و از طرف فعالان مدنی توهین‌آمیز تلقی می‌شود، رواجش در جامعه آمریکایی هم کاهش پیدا کند. قطعا در چنین فضای دوقطبی‌ای، این تلفظ حقیقتا هم کم‌کم بار سیاسی-اجتماعی پیدا می‌کند و به تدریج بیشتر و بیشتر مختص کسانی می‌شود که مواضع سیاسی خاصی دارند. به عبارت دیگر، از آن‌جا که معنا در زبان منبعی جز اذهان گویشوران ندارد، مثل بسیاری از پدیده‌های زبانی دیگر این‌جا هم معنادار پنداشتن یک پدیده زبانی می‌تواند واقعا موجب معنادار شدنش بشود.

(بازبینی شده در مارس ۲۰۲۳)

 

زبان‌آموزی در وب با «ریدلنگ» (ReadLang)

عمده‌ترین فعالیت زبان‌آموزانه من خواندن متون به زبان‌های دیگر روی وب و یاد گرفتن واژه‌های تازه است. اخیرا با یک محصول نرم‌افزاری بی‌نظیر به نام ReadLang آشنا شدم  که زندگی را برای زبان‌آموزان متکی بر وب متحول می‌کند (به خصوص اگر انگلیسی بدانید و هدفتان یادگیری یک زبان دیگر باشد). در این پست بسیار کوتاه (که متاسفانه گمان کنم ظاهرش شبیه به تبلیغات تجاری بشود!) به معرفی این برنامه می‌پردازم. ریدلنگ (ReadLang) یک افزونه برای مرورگر کروم است و در نگاه اول چیزی به جز یک دیکشنری معمولی نیست. وقتی با مرورگر کروم در حال خواندن متنی به زبانی خارجی هستید، اگر روی کلماتی که نمی‌شناسید کلیک کنید ریدلنگ معنی کلمات را به شما خواهد گفت (زبان مبدا و مقصد هردو به انتخاب شما تنظیم می‌شوند). اما به چند دلیل کوچک، «ریدلنگ» بسیار مفیدتر از یک فرهنگ لغت معمولی است.

یک ویژگی مهم «ریدلنگ» امکان مشاهده معنی وابسته به متن است. ریدلنگ اجازه می‌دهد که هنگام خواندن متن، چند کلمه متوالی را با هم انتخاب کنید تا به جای معنای مجزای کلمات، معنای عبارت را ببینید (و در نتیجه از معنی کلمات در بافتی که به کار رفته‌اند باخبر شوید). طبعا اگر زبان مبدا و مقصدتان هیچ کدام فارسی نباشد (و هر دو از زبان‌های پشتیبانی‌شده‌تر مثل فرانسه یا آلمانی باشند) کیفیت ترجمه‌ای که می‌گیرید بالاتر خواهد بود. تصویر زیر یک نمونه از ترجمه «ریدلنگ» در کروم را نشان می‌دهد.

Screen Shot 2018-08-02 at 3.56.54 PM

اما فایده اصلی «ریدلنگ» در امکاناتش برای مرور کلمات است. با دو سه ویژگی ساده، «ریدلنگ» واژه‌آموزی را راحت‌تر می‌کند. اول این که این برنامه کلماتی که هنگام متن‌خوانی نگاه کرده‌اید را برایتان ذخیره می‌کند (با امکان حذف و تغییر). در نتیجه می‌توانید همیشه کلماتی که قبلا به آنها برخورده‌اید را مرور کنید. مهم‌تر از آن، ریدلنگ این کلمات را با حفظ بافت متنی‌ای که کلمه در آن ظاهر شده (و پیوند به سایت اصلی) ذخیره می‌کند (مثل شکل زیر).

Screen Shot 2018-08-02 at 4.13.35 PM

اما در نهایت به نظر من مهم‌تر از همه، «ریدلنگ» این امکان را می‌دهد که فهرست کلماتتان را به ترتیب بسامد و مفید بودن مرتب کنید. در نتیجه می‌توانید بی‌جهت وقتتان را صرف تمرکز روی واژه‌های کم‌اهمیت نکنید. سوزاندن انرژی بر سر واژه‌های کم‌کاربرد بزرگ‌ترین خطای استراتژیک رایج در واژه‌آموزی است!