اخیرا از پایاننامه دکتریام دفاع کردم. این نوشته قرار است معرفی کوتاهی از کار پایاننامهام باشد تا اگر کسی علاقهمند بود برود و نگاهی به متن اصلی پایاننامه (که به طور عمومی در سایت دانشگاه آریزونا از اینجا در دسترس است) بیندازد.
وزن شعر فارسی برای هرکس که دربارهاش کمی فکر کرده باشد معماست. کسانی که گوششان به وزن شعر آشناست با شهود و بدون خواندن درس عروض میفهمند که مثلا «مفتعلن مفاعلن» موزون است اما «مفتعلن فاعلاتن» موزون نیست. معما این است که این موزون بودن تابع چه قواعدی است، خاستگاه آن کجاست، و ما چگونه آن را میآموزیم. من از نوجوانی درگیر این سوال بودم و از این که جواب را در هیچ جا نمییافتم متعجب بودم.
طبعا من اولین کسی نبودم که با این معما درگیر شدم. معمای وزن فارسی احتمالا به اندازه شعر فارسی عمر دارد و نزدیک به هزار سال است که عروضشناسان کوشیدهاند قواعد حاکم بر وزن شعر فارسی را بیابند. گذشته از آن، این سوال با سوالات جانبی مهم دیگری هم همراه شده، از جمله این که نسبت وزن شعر فارسی با وزن سنتهای شعری دیگر مثل عربی چیست.
چه عروضشناسان سنتی (مثل ابن سینا و خواجه نصیر و شمس قیس) چه عروضشناسان ایرانی معاصر (مثل پرویز ناتل خانلری و ابوالحسن نجفی) و چه واجشناسان غربیای که درباره وزن شعر فارسی یا عربی اظهار نظر کردهاند (مثل الن پرینس Alan Prince و بروس هیز Bruce Hayes و پل کیپارسکی Paul Kiparsky) همه تلاش کردهاند که قواعد حاکم بر وزن شعر فارسی را پیدا کنند، و البته هیچ کدام کاملا موفق نشدهاند. اما مهمتر از آن، حتی با فرض این که این قواعد را یافته باشیم (مثلا فهمیده باشیم که ترکیبی از هجاها که در فلان دایره بگنجد موزون است)، این سوالات همچنان بیپاسخ باقی مانده که این قواعد از کجا آمدهاند، ما آنها را چگونه میآموزیم، و نسبتشان با قواعد سنتهای وزنی دیگر چیستند.
فرض کنید قواعدی را یافتهایم که به ازای هر زنجیره از هجاها با قوت خوبی پیشبینی میکنند که موزن است یا نه (مثلا مدل ابوالحسن نجفی با خطای نه چندان بالایی توان چنین پیشبینیای را دارد). این قواعد از کجا آمدهاند؟ آیا حاصل یک تصادف تاریخیاند و میتوانستند هر شکل دیگری داشته باشند؟ آیا وام گرفته از عربیاند؟ در این صورت چرا متفاوتند و آیا میتوانستند به هر شکل دیگری هم متفاوت باشند؟ خود قواعد وزنی عربی از کجا آمدهاند؟ اصلا این قواعد چهقدر اصالت دارند؟ آیا فارسیزبانی که بدون مطالعه عروض توانایی تشخیص اوزان را دارد این قواعد را آموخته یا خود مجموعه اوزان را یک به یک آموخته؟ گذشته از همه اینها، هیچ کدام از نظریههای موجود هنوز قواعد سادهای که بتوانند موزون بودن را پیشبینی کنند ارائه نمی دهند. آیا ارائه چنین قواعدی ممکن است؟
پایاننامه من قرار است پاسخی بر این پرسشها باشد، و در واقع ادعای جسورانه من این است که نخستین پاسخ قانعکننده و جامع به این پرسشهاست. من نظام وزنی فارسی را بر اساس طول هجاها (تعداد «مورا» در هر هجا) توصیف میکنم و آن را به ریتم در موسیقی پیوند میزنم. تاکید میکنم که خود این رویکرد هرچند توسط وزنشناسان معاصر (از خانلری و نجفی گرفته تا کیپارسکی و هِیز و غیره) عمدتا مغفول مانده، به هیچ وجه بدیع نیست. در حقیقت رابطه نزدیک بین وزن در شعر و ریتم در موسیقی قرنهاست که برای بسیاری از فارسیزبانان بدیهی است. فارابی و ابن سینا و غیره هم به وضوح این ارتباط را در نظر دارند و لغاتی و اصطلاحاتی که برای توصیف ایقاع (ریتم) در موسیقی به کار میبرند همان لغات و اصطلاحاتی است که برای شرح اوزان شعری به استفاده میکنند. در دوران معاصر هم رابطه بین وزن و ریتم بین کسانی که با موسیقی سر و کاری دارند بدیهی فرض میشود و کسانی بودهاند که تناظر برخی اوزان فارسی با برخی ریتمهای اصلی را خاطرنشان کردهاند. گام تازهای که من برداشتهام استفاده از قواعد ریتم برای ارائه شرح کاملی از اوزان فارسی است. در واقع این نظریه به این مقدار بسنده نمیکند که توضیح دهد که «مفتعلن مفاعلن» با ریتمهای ششتایی متناظر است (این کار قبلا هم انجام شده) بلکه نظام کاملی ارائه میدهد که میتواند به ازای هر مجموعهای از هجاها (مثلا «مفتعلن مستفعلن» یا هر ترکیب دلبهخواه دیگری که فکرش را بکنید) مشخص کند که تا چه اندازه موزون است، متناظر با کدام ریتم موسیقایی است، با چه الگوی ضربی توسط فارسیزبانان خوانده میشود، و کدام اختیارات وزنی در آن مجاز است.
وزن چیست؟
تقلیل نظام وزن شعر به نظام ریتم در موسیقی اهمیتی فراتر از توانایی پیشبینی سیستماتیک رفتار نظام وزنی فارسی دارد. این نظریه تصویر جامعی میدهد از این که خاستگاه وزن شعر فارسی کجاست، چگونه آموخته میشود، و چه نسبتی با سنتهای وزنی دیگر دارد.
شهود وزنی در اصل چیزی جز شهود ریتمی نیست. همان شهود جهانیای که باعث میشود افراد فرهنگهای مختلف ریتم در موسیقی یکدیگر را درک کنند زیربنای نظام وزن شعر فارسی است. اما اگر وزن شعر فارسی مبتنی بر شهودهای فطری همگانی است چرا همهکس شهود وزنی فارسی را ندارد؟ پاسخ این است که نظام وزنی فارسی هرچند مبتنی بر شهودی فطری است اما اجزای دیگری هم دارد که باید یاد گرفته شوند. فارسیزبانان وزنآشنا نه تنها شهود ریتمی همگانی بشری را دارند، بلکه
یک: تناظر بین واحدهای آوایی فارسی با واحدهای ریتمی هم در ذهنشان نهادینه شده، و
دو: علاوه بر این در سطح ناخودآگاه آموختهاند که نظام وزنی فارسی از بین قواعد ریتمی بشری به کدام قواعد وزن بیشتری میدهد.
مورد دوم نیاز به توضیح بیشتری دارد. هرچند ریتم مبتنی بر شهود مشترک انسانی است اما جزئیات آن در هر فرهنگی شکل متفاوتی به خود گرفته. مثلا اروپاییها ریتمهای ششهشتم را درک میکنند اما ریتم غالب برایشان ریتم چهارتایی است در حالی که در ایران ماجرا برعکس است. یا مثلا ریتمهای لنگ در بسیاری از فرهنگها غایبند یا خراب پنداشته میشوند در حالی که در خاور میانه محبوبند. یک سنت وزنی (دستکم در اوزان کمّی) هم در واقع یک سنت ریتمی درون خود دارد. کسی که وزن شعر فارسی را میآموزد، مثلا در سطح ناخودآگاه یاد میگیرد که میزانهای لنگ و غیرلنگ در کنار هم به کار نمیروند (حال آن که در سنت وزنی عربی این مجاورت مجاز است). به همین ترتیب، در سنت وزن شعر ژاپنی افراد به طور ناخودآگاه یاد میگیرند که ریتمهای ترکیبی مجاز نیستند در حالی که در وزن شعر فارسی این ریتمها ارجحند.
با توجه به آنچه در بالا گفته شد رابطه سنتهای وزنی مختلف و پیوند تاریخیشان هم مشخص میشود. اگر یافتههای این نظریه را بپذیریم، نتایج تاریخی مهمی عایدمان میشود. اول آن که میفهمیم که بر خلاف ادعای عمده وزنشناسانی که درباره تاریخ وزن فارسی سخنی گفتهاند (از قبیل لازار و الولساتن و کیپارسکی و هِیز) معنا ندارد که ریشه یک وزن بهخصوص فارسی را در یک وزن بهخصوص عربی جستجو کنیم. وزنهای فارسی از عربی نیامدهاند بلکه برآمده از قواعدی متعلق به شهود ریتمی همگانی هستند (هرچند ممکن است وزندهی این قواعد در سنت ایرانی تحت تاثیر سنت عربی بوده باشد). به طور کلی، شباهتهای خیرهکنندهای که بین نظامهای وزنی مختلف دیده میشوند شاهد کافی برای مجاورت تاریخی یا همریشگی نیستند بلکه میتوانند صرفا بازتاب شهودهای ریتمی مشترک انسانی باشند. به این ترتیب بسیاری از فعالیتهای وزنشناسان تاریخی که به دنبال پیدا کردن وزن اولیه هندواروپایی از روی شباهتهای نظامهای وزنی زبانهای هندواروپایی هستند از اساس بیمعنا میشود.
دامنه اثر این نظریه فراتر از وزن شعر فارسی است. کوشیدهام نشان دهم که نظام وزنی عربی و ژاپنی هم با همین قواعد (اما وزندهیهایی متفاوت) قابل توصیفند. ادعای نهایی من این است که تمام سنتهای وزنی کمّی (از جمله یونانی، سانسکریت، اردو، کردی، هاوزا، و لاتین) مبتنی بر همین قواعدند. آنچه در این پایاننامه آمده آغاز راهی طولانی است، اما من خوشبینانه فکر میکنم که گرههای بزرگی را در این عرصه باز کرده. شکی نیست که قضاوت بیطرفانهتر و کماشتیاقتر را باید از کسانی غیر از من شنید. این نوشته اگر کاری کرده باشد، راغب کردن خواننده علاقهمند به نگاه به خود پایاننامه است. وگرنه شرح اجزای خود نظریه و قانع کردن مخاطب به هیچ وجه در بضاعت یک نوشته وبلاگی نیست.
باسلام و احترام
بنده هم در حوزه وزن شعر فارسی کار میکنم و موضوع رساله دکترای خود را در همین راستا انتخاب کردهام. البته فکر میکنم تفاوتهایی با کار شما داشته باشد. چطور میتوانم کار شما را ببینم؟
سلام. ممنون از توجهتون. در پاراگراف اول متن (که به رنگ زرده) لینکش رو قرار دادهم.
سلام
من فایل صوتی سخنرانی شما در انجمن زبانشناسی دانشگاه تهران رو گوش کردم
خیلی عالی بود
بعضی از دوستان من هم که اون فایل رو گوش کرده بودن خیلی پسندیده بودن
البته کلی سؤال هم داریم ازتون!
اگه لطف کنین بهم ایمیل بزنین بیشتر باهاتون صحبت میکنم در این باره
سلام،ببخشید در رشته زبانشناسی توجیه علمی برای این قضیه هست که چرا فارسی زبانان ملعقه عربی رو ملاقه و لوستر انگلیسی لوستِر تلفظ میکنن، من اون قانون و اصل رو فراموش کردم ممکنه از شما بپرسم، یعنی قبلا در مقاله ای زبانشناسانه به این موضوع پرداخته شده بود و متاسفانه اکنون به اون مقاله دسترسی ندارم،ظاهرا مثلا چون فرم و ریتم خاصی در زبان فارسی یا هر زبان دیگری هست که وقتی کلمات از زبان دگر وارد اون زبان مقصد میشن کلمه جدید فرم و ریتم و آهنگ کلمات جدید رو برای تلفظ پیدا میکنن
سلام. بله هر زبان مجموعهای از قواعد و ترجیحات واجی داره و معمولا کلمات دخیل رو به شکلی تغییر میده که پیرو اون قواعد و ترجیحات باشن. کسره اضافه شده در لوستر هم جزو همین موارده (سه حرف ساکن پشت هم در فارسی مجاز نیستند). درباره ملاقه قضیه این قدر سرراست نیست چون ترجیحات زبان فارسی لزوما چنین تغییری رو تحمیل نمیکنن و قضیه احتمالا یه مقدار حاصل اتفاق بوده. درباره این قواعد واجی و اثرشون در واژههای دخیل در فارسی قبلا مفصلتر نوشتهم:
http://persiandee.com/blog/?p=376
http://persiandee.com/blog/?p=77
با سلام، علت اینکه لاکشری رو فارسی زبانان لاکچری تلفظ میکنن همین میتونه باشه یا خیر؟متشکرم
سلام آقای دکتر ، برا منم سواله، علت اینکه بعضی کلمات انگلیسی مثل لاکچری رو اشتباه تلفظ میکنن چیه؟و اینکه شما قبلا یه تبلیغی داشتید برای آموزش زبان به صورت مکاتبه ای(ایمیلی) یا چتی بود خاطرم نیست!آیا هنوز آموزشتون پابرجاست،مچکرم
سلام. متاسفانه من هم نمیدونم این تلفظ لاکچری از کجا اومده. توضیحی براش ندارم. اون تبلیغ آموزش هم مدتهاست که دیگه برقرار نیست. شرمنده!
بلبلزبان (www.bolbolzaban.com) رو ببینید با توجه به تخصصتون شاید براتون جالب باشه.