ترکی صاحب یکی از بزرگترین گنجینههای میراث شعر موزون «کمّی» در جهان است. وزن «کمّی» نوعی از وزن است که بر مبنای طول هجاها ساخته شود. سنتهای شعری اصلی منطقه ما یعنی عربی، فارسی، اردو، و زبانهای مختلف خانوادههای کردی و ترکی همگی وزن «کمّی» دارند. خارج از منطقه ما، مهمترین سنتهای وزنی کمّی عبارتند از سنتهای شعری یونانی باستان، لاتین، سانسکریت، و ژاپنی. در سنت ادبی فارسی گاهی به وزن کمّی «وزن عروضی» هم میگویند هرچند کاربرد این اصطلاح با گنگیها و کژتابیهایی نیز همراه است. مهمترین سنتهای وزنی غیرکمی، سنتهای وزنی مبتنی بر تعداد هجاها (مانند شعر فرانسوی) و سنتهای وزنی تکیهای (مانند شعر انگلیسی و شعر پشتو) هستند. در این مقاله تمرکز ما بر وزن کمّی در شعر ترکی است.
کلمه «ترکی» گاهی به مجموعه گستردهای از زبانها (از ازبکی گرفته تا ترکی آذربایجانی) اطلاق میشود. در انگلیسی امروز به این خانواده از زبانها Turkic میگویند تا تفاوت آن با کلمه Turkish که منحصراً به زبان رایج در ترکیهٔ امروز اطلاق میشود مشخص باشد. زبانهای مختلفی از این خانوادهٔ زبانی — از ازبکی گرفته تا ترکی آذربایجانی — دارای سنت شعری با وزن کمّی هستند. از آنجا که در قرون گذشته شکاف بین این زبانها تنگتر و مرزهای میانشان گنگتر بوده، گاهی به جای این که سنتهای شعری آنها را در قالب سنتهایی مجزا بررسی کنند به آنها به چشم تودهای از جریانهای شعری بههمپیوسته نگریسته و از کلیت این مجموعه با عنوان «سنت شعری ترکی» یاد میکنند. در اینجا تمرکز من بر آن بخش از این سنت است که در قلمرو عثمانی و سپس کشور ترکیه جریان داشته است. در ادامه این متن خاستگاه این سنت شعری را بررسی میکنم و سپس به بحث اصلی یعنی افول این سنت در دوران معاصر در ترکیه و دلایل احتمالی زبانی و اجتماعی آن میپردازم.
پیروی از سنت فارسی به جای عربی
درست مثل شعر عروضی اردو و کردی، سنت شعر عروضی ترکی نیز برآمده از شعر عروضی فارسی است. نه تنها نظام وزن و قافیه در این سنتها پیرو نظام فارسی است بلکه حتی مضامین و کلمات و تصویرسازیها نیز متأثر از شعر فارسی هستند. شباهت شعر عروضی فارسی و ترکی البته بدیهی است و هرکس به هردو نگریسته باشد آن را در یافته است. اما آنچه ممکن است فارسیزبانان و ترکزبانان ایرانی کمتر از آن باخبر باشند این است که چنین اشتراکاتی میان این سنتها و سنت شعری عربی وجود ندارد. همان طور که شعر فارسی از دل شعر عربی بر آمده، شعر عروضی ترکی و اردو و کردی نیز از دل شعر فارسی بر آمدهاند. اما در این میان تفاوت مهمی نیز وجود دارد، و آن این است که شعر فارسی در صورت و معنا مملو از بدعتهایی است که آن را از شعر عربی جدا میکند و به آن هویتی متفاوت میبخشد حال آن که شعر عروضی ترکی و اردو و کردی چنین جداییای از شعر فارسی ندارند.
پیش از ادامه، لازم به تأکید است که طبعاً اینها نشانه ضعف و قوتی برای این زبانها یا حتی سنتها نیست، بلکه بازتابدهنده ترجیحات و تعلقات فرهنگی اهل زبان است. اگر ترکان میخواستند سنت شعریای مستقل از شعر فارسی داشته باشند، کار دشواری در پیش نداشتند. به طور کلی ایجاد سنت شعریای که متأثر از یک سنت همسایه نباشد در صورتی که ارادهاش وجود داشته باشد سخت نیست. اتفاقا در دوران مدرن که انگیزه برای برجستهسازی تفاوتهای فرهنگی میان اقوام و ملل بیشتر شده، شاعران ترک و کرد نیز قدمهایی در مسیر جدایی از سنت تاریخی متأثر از فارسی برداشتهاند و موفق نیز بودهاند. اما از قضا هرچند در اثر این قدمها مسیر شعر ترکی و کردی به طور کلی از شعر فارسی جدا شده، این جدایی تغییر چندانی در سنت شعر عروضی ترکی و کردی به وجود نیاورده. علت آن است که در این زبانها، بیشتر کسانی که به دنبال مسیرهای منفصل از تأثیرات شعر فارسی بودند معمولاً وزن عروضی را بهکل به کنار نهادند و شاعری را به شیوههایی دیگر ادامه دادند. این جریانهای فرهنگی بومی یا بومیگرای ترک و کرد به سراغ شعر با وزن هجایی و شعر بیوزن رفتند. ماجرا در شبهقاره متفاوت بود؛ جریانهای شعریای در شبهقاره که به دنبال جدایی از میراث اسلامی و فارسی بودند عملاً عمدتاً هندیان غیرمسلمانی بودند که زبان استاندارد خود را نه با عنوان «هندی» که با عنوان «اردو» میشناسند (این دو عملاً دو گونه بسیار نزدیک از یک زبانند). در نتیجه تبلور جریانهای شعری واگرا از شعر فارسی در شبهقاره عبارت بود از تدوام شعر سنتی هندی (به جای اردو) که بیشتر متأثر از اشعار سانسکریت و پراکریت است و چارچوبهای وزنیای متفاوت با شعر اردو دارد اما همچنان یک نظام وزنی کمّی است.
اما به بحث خودمان و شباهت شعر عروضی ترکی و فارسی برگردیم. وقتی میگوییم شعر فارسی و ترکی نزدیکی چشمگیری دارند مقصودمان چیست؟ شباهتهای شعر ترکی با شعر فارسی و تفاوتهای این دو با شعر عربی را میتوان در ابیات ترکی زیر از فضولی (قرن ۱۰ هجری) به خوبی مشاهده کرد. وزن شعر «مستفعلُ مستفعلُ مستفعلُ فعلن» است (طبق رکنبندی میزانمحور: «لن مفتعلن مفتعلن مفتعلن مف»).
کؤنلـۆم آچیلیر زلف پريشانینی گؤرگج / نطقـۆم توتولور، غنچه خندانینی گؤرگج
(با دیدن زلف پریشانت دلم باز میشود. با دیدن غنچه خندانت نطقم بسته میشود)
باخدیقجا سنا، قان ساچیلیر ديدهلريمدن / باغریم دلينير، ناوك مژگانینی گؤرگج
(چون به تو مینگرم از دیدگانم خون میچکد. بادیدن ناوک مژگانت سینهام شکافته میشود)
رعنالیق ايله قامت شمشادی قیلان ياد / اۏلمازمی خجل، سروِ خرامانینی گؤرگج
(آن که قامت شمشاد را به رعنایی یاد میکند آیا با دیدن سرو خرامان تو خجل نمیشود؟)
چـۏخ عشقه هوس ائدهنی گؤردۆم کی هواسین / ترك ائتدی، سنين عاشقِ نالانینی گؤرگج
(بسیار کسان را دیدم که هوس عشق داشتند و با دیدن عاشق نالان تو منصرف شدند)
کافر کی، دگيل معترفِ نار جهنم / ايمانا گلير، آتشِ هجرانینی گؤرگج
(کافر که معترف آتش جهنم نیست با دیدن آتش هجران تو ایمان میآورد)
نازكليك ايله غنچه خندانی ائدن ياد / ائتمزمی حيا لعل درافشانینی گؤرگج
(آن که غنچه خندان را به نازکی یاد میکند با دیدن لعل درافشان تو حیا نمیکند؟)
سن حالِ دلين سؤيلهمهسن نولا فضولی / ائل فهم قیلیر چاك گريبانینی گؤرگج
(اگر حال دلت را بازنگویی چه میشود فضولی؟ مردم بادیدن چاک گریبانت به آن پی میبرند.)
(متن شعر از دیوان فضولی به تصحیح حسین محمدزاده صدیق ص ۳۰۰)
لفظ و محتوا: گذشته از حضور الفاظ و ترکیبهای فارسی مانند «زلف پریشان»، «ناوک مژگان»، «سرو خرامان»، «آتش هجران» و «چاک گریبان»، فضای کلی شعر نیز مشابه غزلهای فارسی است. برای بیشتر ما درک شدت این شباهت سخت است چرا که با شعر در زبانهای دیگر آشنا نبودهایم تا متوجه شویم محتوای این شعر و سایر اشعار ترکی تا چه اندازه متأثر از سنت شعری فارسی و متفاوت با سنت عربی است. برای درک عمق ماجرا، ذکر این نکته مفید است که خود مفهوم «غزل عاشقانه» حضور پررنگی که در شعر فارسی (و سنتهای متأثر از آن) دارد را در شعر عربی ندارد. تقریباً تمامی بزرگان شعر عربی در درجهٔ اول قصیدهسرا هستند. مهمتر از آن، ترکیب عشق و عرفان نیز تقریباً مخصوص شعر فارسی و فارسیزده است. در شعر عربی تقریبا با استثنای ابن فارض میتوان گفت که این شیوه شاعری هرگز در قلههای شعر عربی جایگاهی نداشته است.
وزن و قافیه: هم نظام قافیه و هم نظام ردیف در شعر ترکی و فارسی یکسان و متفاوت با سنت عربی هستند. ردیف، یعنی کلمهای که پس از کلمه قافیه تکرار میشود ( مانند «گؤرگج» در شعر بالا)، پدیدهای منحصر به شعر فارسی و سنتهای متأثر از آن است و نه تنها در عربی که در هیچیک از سنتهای شعری بزرگ جهان از سانسکریت گرفته تا انگلیسی جایگاهی ندارد. وزن این شعر نیز در شعر عربی وجود ندارد. به طور کلی، مجموعه اوزان رایج شعر ترکی تقریباً با مجموعه اوزان رایج فارسی تطابق نعلبهنعل دارد حال آن که نظام وزنی عربی هم برخی از این اوزان را نمیپذیرد و هم در مقابل اوزان دیگری مخصوص به خود دارد.
افول شعر عروضی در ترکیه
در شرح مختصر بالا، اتصال فرهنگی شعر عروضی ترکی و فارسی را تا قدری نشان دادیم. حال میتوانیم بپرسیم چه اتفاقی افتاد که شعر عروضی از اوایل قرن پیش در ترکیه ناپدید شد. فرآیند افول شعر عروضی در ترکیه بخشی از یک جریان اجتماعی بزرگتر بود و تا حد زیادی به جای آن که به شکل طبیعی و تدریجی رخ دهد به شکل خودآگاه و سریع رخ داد. برای درک ماجرا، باید توجه داشت که این تغییرْ همزمان بود با سایر تغییرات زبانی بزرگ ترکیه در ابتدای قرن بیستم، یعنی تغییر خط و تغییر بسیاری از کلمات. گاهی چنین پنداشته میشود که این تغییرات صرفاً حاصل تصمیم شخصی و برنامههای مهندسی زبانی مصطفی کمال (معروف به «آتاترک») بود. اما واقعیت آن است که این تغییرات بیشتر معلول جریان اجتماعیای بود که تصمیمات مصطفی کمال هم خود متأثر از آن بودند. همان طور که در ایران امثال لاهوتی و نیما به این نتیجه رسیده بودند که نظم و زبان کهنه پاسخگوی نیازهای نو نیست و همان طور که در عراق نازک الملائکه و بدر شاکر السیاب به نتایج مشابهی رسیده بودند، نوگرایان عثمانی نیز از مدتی پیشتر (قرن نوزده) متأثر از ادبیات اروپایی بودند و به فکر انفکاک از قالبهای کهن افتاده بودند. البته شکی نیست که در نهایت موفقیت چشمگیر این جریان در ایجاد تغییراتی که در پیاش بود حاصل تلاشها و تحمیلهای دولت ترکیه بود. اما چرا این جریان فکری در ایران (خوشبختانه؟) به چنین نتیجهای منجر نشد؟ اگر بخواهیم بحث را به مسألهٔ شعر موزون محدود کنیم، پرسش ما این است که چرا شعر موزون در فارسی از میان نرفت اما در ترکیه چنین شد، و چرا حتی بسیاری از رادیکالترین نوگرایان فارسیزبان (از جمله لاهوتی، تندر کیا، و نیما) هم به اَشکالی از وزن عروضی پایبند ماندند اما در ترکیه چنین نشد. به طور خلاصه، به نظر میرسد ماجرا دلایل فرهنگی دارد نه زبانی. به عبارت دیگر، سبب این تفاوت مسیر در تاریخ معاصر شعر فارسی و ترکی این است که احساسات در ایران و ترکیه نسبت به سنتهای زبانی و ادبی پیشین یکسان نبود.
نگاه منفی به سنت شعر عروضی کلاسیک ترکی (که در ترکی اصطلاحاً «شعر دیوان» خوانده میشود) در میان ترکان عثمانی شدیدتر از نگاه منفی مشابهی بود که میان نوگرایان ایرانی به شعر سنتی فارسی وجود داشت. این امر چند دلیل داشت. اولاً، شعر عروضی ترکی سابقهاش نسبتاً کمتر بود و در نتیجه به چشم ترکان کمتر تنیده با عمق تاریخشان به نظر میآمد. ثانیاً، این سنت شعری هرچند بسیار دلنشین و چشمگیر است کارنامهاش به اندازه شعر سنتی فارسی درخشان نبود (یا دستکم احساس غالب چنین بود) در نتیجه عبور از شعر سنتی برای جامعه ترک هزینه فرهنگی سبکتری داشت. مقام فضولی و نسیمی نزد ترکزبانان هیچگاه مانند مقام حافظ و سعدی در میان فارسیزبانان نبوده است. ثالثاً، عرصه نفوذ شعر عروضی ترکی عملاً محدود به طبقه باسواد بود و در بدنه مردم این نوع شعر حضور چندانی نداشت. رواج بیحساب کلمات و ترکیبهای فارسی و عربی در این اشعار فهمشان را برای مردم بیسواد تقریباً ناممکن میکرد. از سوی دیگر، نوع دیگری از شعر یعنی شعر با وزن هجایی در فرهنگ بومی مردم ترک حضور داشت و در نتیجه برای نوگرایان ترک ساده بود که شعر عروضی را غیرخودی بدانند و در مقابل شعر با وزن هجایی را اصیل و متعلق به خویش بدانند. بدین ترتیب شعر عروضی ترکی با سه مفهوم گره خورده بود: سنت، اشراف، و غیرترکان. از قضا در آن دوران سنتشکنی، برابری طبقاتی، و ملیگرایی هر سه ایدههایی بهشدت محبوب بودند (در شعر فارسی عصر مشروطه و پس از آن نیز هر سه عنصر حضور بسیار پررنگی دارند). با توجه به اینها، روی گرداندن از شعر عروضی در عثمانی و سپس ترکیه از لحاظ فرهنگی اتفاق عجیبی نبود.
اما شاید آنچه بیش از تمام عناصر فرهنگیای که گفتیم در عمل به عنوان دلیل کنار گذاشتن شعر عروضی از سوی نوگرایان ترک مطرح میشد دلیلی عملی و فنّی بود: به نظر آنها شعر عروضی مناسب ساختار هجاها در زبان ترکی نبود. قضاوت درباره صحت این ادعا آسان نیست، اما من به آن مشکوکم. مشهورترین شاهد به نفع ادعای آنها این است که در ترکی اصیل خبری از تفکیک طول مصوتها نیست. یعنی بر خلاف فارسی که در آن مثلاً مصوت کلمه «در» کوتاه است اما مصوت کلمه «دار» بلند است، در تلفظ اصیل کلمات اصیل ترکی چنین تفکیکی در طول مصوتها به چشم نمیخورد. این ایده بسیار رایج است که وجود تفکیک میان مصوتهای کوتاه و بلند شرط لازم برای رواج شعر با وزن کمّی است (ابوالحسن نجفی در بحث درباره وزن فارسی نیز چنین ادعایی کرده است). البته وجود وجود چنین تلازمی در سطح نظری روشن نیست. آنچه شعر عروضی به آن نیاز قطعی دارد تفکیکی میان هجاهای کوتاه و بلند است نه مصوتهای کوتاه و بلند. در مقام نظر، تفکیک طول میان دو هجای bo و bor برای تولید شعر عروضی کافی است حتی اگر همه مصوتها همطول باشند. اما در عمل به نظر میرسد که چنین تلازمی دستکم در سطح آماری برقرار است. متیو گوردون در کتاب Syllable Weight با بررسی نمونهای تصادفی از ۱۷ زبان دارای وزن کمّی نشان میدهد که در ۱۶ مورد از آنها (از جمله فارسی) تفکیک طول مصوتها نیز به چشم میخورد. تنها استثنا در این میانه زبان بربر است که در آن تفکیک طول مصوت غایب است اما وزن کمّی رونق دارد. بنا بر این اگر تفکیک طول مصوت واقعاً در ترکی غایب باشد عجیب نیست که کسی وزن کمّی را صورت «طبیعی» شاعری در این زبان نداند.
آیا با توجه به آنچه گفتیم میتوان پذیرفت که زبان ترکی مناسب وزن کمّی نیست؟ پاسخ به این سادگی نیست. نکته مهمی که ماجرا را قدری پیچیدهتر میکند این است که خود این ادعا که زبان ترکی دارای تفکیک طول مصوت نیست ادعای دقیقی نیست. در ترکی امروز ترکیه، در کلمات دخیل فارسی و عربی، طول مصوتهای بلند عمدتاً حفظ شده است. در واقع این تفاوت را ترکها بهتر در کلمات دخیل فارسی رعایت میکنند تا فارسها در گفتار عادی فارسی عامیانه. در ترکی امروز ترکیه، مثلاً مصوت اول کلمه dahil («داخل») بلند است اما مصوت اول کلمه dal («شاخه») کوتاه است. این کلمات بخشی از زبان ترکی هستند و نمیتوان به دلیل این که کلمه «داخل» از عربی وارد ترکی شده است مصوت بلند آن را بخشی از نظام واجی ترکی ندانست. گذشته از این، حتی در کلمات ترکی اصیل گاهی فرآیند کشش جبرانی (compensatory lengthening) موجب به وجود آمدن مصوتهای بلند شده. مثلاً در لهجه استاندارد استانبولی تلفظ نشدن «غ» در «یاغمور» با بلند شدن الف جبران میشود. این موارد البته محدودند اما همچنان اهمیت نظری دارند. به طور خلاصه، در ترکی نه تنها هجاهای کوتاه و بلند وجود دارند بلکه مصوتهای کوتاه و بلند نیز (هرچند با توزیعی محدود) وجود دارند.
حال شاید بخواهیم نتیجه بگیریم که نوگرایان ترک در استدلالشان برای رد وزن کمّی برخطا بودهاند. اما همچنان نباید عجله کرد. در تحلیل این مسأله نکته مهم سومی نیز وجود دارد. به طور کلی وضعیت ایدئال برای تولید وزن کمّی این است که نظام واجی زبان میان هجاهای بلند و کوتاه تفکیک قائل شود و با هجاهای بلند طوری رفتار کند که گویا طولی دقیقا دوبرابر هجاهای کوتاه دارند. این وضعیت در عربی کلاسیک کاملاً برقرار است. در زبان(های) ترکی (چه در آذربایجان چه در ترکیه و چه در بسیاری گونههای دیگر ترکی)، علاوه بر هجاهای کوتاه و بلند، هجای کشیده نیز وجود دارد (مثل کلمه dört به معنی «چهار»). این هجاها معمولاً شعر عروضی را دچار مشکل میکنند. در فارسی هجای کشیده وجود دارد اما عروض فارسی تا حدی مشکل را برای خود حل کرده است. در عروض فارسی، این هجاها در حالت عادی در قالب توالی یک هجای بلند و یک هجای کوتاه تحلیل میشوند (یعنی طولشان سهبرابر طول هجای کوتاه شمرده میشود). مثلاً در شعر فارسی از لحاظ وزنی میتوان عبارت «مست شدم» را با عبارت «خسته شدم» جایگزین کرد. به نظر میرسد شهود زبانی کسانی که با فارسی رسمی الفت زیادی دارند این تناظر را تا حد بسیار زیادی میپذیرد. اما علیرغم این امر، واقعیت این است که حتی در فارسی هم هجای کشیده همچنان تا حدی مشکلساز است. دستکم در دوران معاصر، حضور هجاهای کشیده درک ریتم شعر فارسی را برای بسیاری از فارسیزبانان سخت میکند. خطا در کاربرد هجاهای کشیده یکی از رایجترین انواع خطای وزنی در میان شاعران غیرحرفهای فارسیزبان است.
به شعر ترکی برگردیم. در شعر ترکی (و کردی) نیز هجاهای کشیده مشکلآفرینند. مشکل در این زبانها جدیتر است، چرا که گویا نه استفادهشان در قالب توالیای از بلند و کشیده به اندازه کافی به گوش اهل زبان خوشایند است و نه استفادهشان به مثابه هجای بلند. ظن من این است که حضور این هجاها مانع بزرگتری برای برای شعر عروضی ترکی باشد تا مسأله طول مصوتها. نظر نهایی در این باره را باید از متخصصان ترکزبان شنید، شاید بهخصوص آنانی که فارسی نمیدانند و تسلطشان به فارسی در شکل درکشان از هجاهای ترکی اثر نمیگذارد.
در مقابل همه آنچه در بالا گفتیم، خود این امر که شعر ترکی چند قرن در امپراتوری عثمانی رواج داشت شاهدی به نفع مناسب بودن نسبی وزن عروضی برای ترکی است. در برخی زبانهای ترکی دیگر از جمله ترکی آذربایجانی نیز شعر عروضی همچنان دارای سنتی نسبتاً پویاست. با احتساب این شواهد متعارض، برای من روشن نیست که ادعای نوگرایان عثمانی (و بعدها ترکیه) درباره نامناسب بودن وزن کمّی برای زبان ترکی را چه اندازه باید پذیرفت. اما این قدر هست که اگر انگیزههای فرهنگیای که در بالا ذکر کردیم نبودند احتمالاً وزن عروضی به این راحتی از فضای فرهنگی ترکیه پاک نمیشد.