احتمالا اولین خاطرهی زبانشناسانهی من بر میگردد به سال اول دبستان وقتی که متوجه شده بودم که انگار فارسی دو جور «ک» متفاوت دارد. یکی آن که اول «کاسه» است و دیگری آن که اول «کتاب» است و انگار «غلیظ»تر است، یا شاید بشود گفت که کمی به «چ» شبیهتر است. (برای این که تفاوت این دو «ک» را حس کنید مثلا به لهجهی سید محمد خاتمی دقت کنید که تقریبا تمام «ک»ها را مثل «کاسه» تلفظ میکند!) بگذریم که چهقدر این ادعایم مایهی خنده شد و چهقدر آدمها نمیپذیرفتند و من چهقدر مطمئن بودم و چهقدر تا همین پارسال هم بر سر این دو تا «ک» با دوستانم ماجراها داشتم.
دو سه سال پیش که داشتم از دوست آذربایجانیام ترکی یاد میگرفتم، در همان جلسهی اول دربارهی هماهنگی واکهای (vowel harmony) در ترکی برایم حرف زد و گفت که باید یاد بگیرم که کدام صداها کلفت (qalın) هستند و کدامها نازک (İncə) چون پسوندها براساس نوع مصوتهای کلمات تعیین میشوند. مثلا برای جمع بستن qız میگوییم qızlar اما برای جمع بستن göz مصوت پسوند جمع از lar به lər عوض میشود و میگوییم gözlər. حفظ کردن اینها و مسلط شدن بر آنها برایم سخت بود چون اصلا به ذهنم آشنا نبود که کسره و فتحه و «ی» در یک گروه قرار بگیرند و ضمه و «و» و «ا» در یک گروه دیگر، چرا که معمولا دستهبندی مصوتها در ذهن خودآگاه فارسیزبانان به شکل دیگری است.
اما نقطهی اوج داستان وقتی بود که یک روز ناگهان متوجه شدم که مصوتهای قالن همانهایی هستند که در فارسی وقتی بعد از «ک» میآیند آن را مثل «ک» در «کاسه» میکنند و مصوتهای اینجه آنهایی هستند که در فارسی وقتی بعد از «ک» میآیند آن را مثل «ک» در «کتاب» میکنند. باورم نمیشد که در فارسی هم بر مبنای همان دستهبندی اتفاقهایی بیفتد.
بعدا که درس واجشناسی مقدماتی را با دکتر محرم اسلامی گذراندم، تمام قضایا ناگهان بدیهی شد. مصوتهای «اینجه»، در واقع همان مصوتهای پیشین (front vowels) هستند. یعنی آنهایی که به کمک قسمتهای جلویی زبان تولید میشوند. عجیب نیست که صامت «ک» را هم با خودشان به جلو بیاورند. به این فرآیند که برای «ک» (و البته «گ») در چنین محیطهایی اتفاق میافتد کامی شدن (palatalization) میگویند. (البته به نظرم میرسد که شکل پیشفرض «ک» و «گ» در فارسی همین شکل کامی باشد و در واقع واجگونههای دیگر محصول تغییرند.)
تنها یک نقطهی تاریک در کل این ماجرا باقی ماند، و آن هم یک واژهی استثنایی و البته رکیک (به معنی سرین) است که بسیاری از فارسیزبانها در آن «ک» قبل از «و» را کامی تلفظ میکنند، به خصوص اگر بخواهند رکاکت را دوچندان کنند! به نظر من پدیدهی بسیار جالبیست که در فارسی، آن هم فقط در یک کلمه، آنچه تعیینکنندهی واجگونهی نهایی است مقاصد پراگماتیک است نه محیط واجشناختی. این مورد مدتها به عنوان یک استثنای جالب در ذهنم بود و موردی مانند این نمیشناختم، تا این که دیروز با این مثال جالب از زبان هیاکی (یاکی) آشنا شدم:
در زبان هیاکی (متعلق به بومیان آمریکای مرکزی در مکزیک و آریزونا) «ل» و «ر» دو واجگونهی مختلف از یک واج هستند (یعنی جایگزین کردنشان با هم اختلاف معنایی ایجاد نمیکند). اما نکتهی جالب اینجاست که استفاده از «ل» معمولا بار محبتآمیز و دوستانه دارد در حالی که استفاده از «ر» بار منفی دارد. مثلا کلمهی «moela» به معنی «قدیمی» است اما بار معنایی مثبت دارد. اگر دربارهی چیز قدیمیای صحبت میکنید که دوستش ندارید، به جای آن از واژهی «moera» استفاده میکنید. ظاهرا این نقش برای «ل» و «ر» نظرا در تمام کلمات هیاکی وجود دارد. فکر میکنم هر طور حساب کنیم، ماجرای «ر» و «ل» در یاکی از ماجرای «ک» فارسی هم گستردهتر است، هم هیجانانگیزتر!