احتمالا خیلیها میدانند «فارسی باستان» زبانی است که در دوران هخامنشیان رایج بود، و کمابیش میدانند که این زبان با خط میخی نوشته میشد. افراد کمتری حضور ذهن دارند که «فارسی میانه» زبانی بود که در دوران ساسانیان رایج بود، و بیشتر ایرانیان نمیدانند که زبان فارسی در این مرحله با خط پهلوی نوشته میشد.
برای من همیشه جالبترین موضوع دربارهی زبان فارسی میانه (یا زبان پهلوی) این بوده که نزدیکیاش به فارسی امروز بسیار بیشتر از آنچه تصور میکنیم است. کافی بود فارسی امروز و فارسی میانه با الفبای مشابهی نوشته میشدند و پدیدهی املای تاریخی تا حدی برقرار بود، تا هر ایرانی باسوادی با قدری تلاش بتواند متنهای فارسی میانه را متوجه شود. کافی بود الفبای مورد استفادهی ما چیزی بود که در آن «د» و «ت» گاهی یکسان نوشته میشدند، همچنین «ب» و «پ» گاهی یکسان نوشته میشدند و در آن طبیعی بود که در پایان برخی کلمات «گ» نوشته شود اما خوانده نشود، و چیزهایی از این دست. در آن صورت، خواندن متون پهلوی آن قدرها هم سخت نبود! برای حس کردن این نزدیکی، متن پهلوی زیر از کتاب «کارنامهی اردشیر بابکان» را ببینید. در این متن صرفا در برخی کلمات «ت» را با «د» جایگزین کردهام.
«پاپک ندانست که ساسان هچ (=از) تخمگ دارای دارایان زاد ایستاد. بابک شبی پد (=به) خوامن (=خواب) دید چگون که خورشید هچ (=از) سر ساسان بتافت و همگ (=همه) گیهان روشنیه گرفت. ان (=دیگر) شب ایدون دید چگون که ساسان پد پیل آراستگ (=آراسته) سپید نشست ایستاد و هر که اندر کشور پیرامون ساسان ایستند، نماچ (=نماز) اویش (=بر او) برند و ستایشن (=ستایش) و آفرین همی کنند.»
(بابک نمیدانست که ساسان از تخمهی دارای دارایان زاده است. بابک شبی به خواب چونان دید که خورشید از سر ساسان تافت و همه جهان روشنی گرفت. شبی دیگر این گونه دید که ساسان بر یک فیل آراستهی سفید نشسته است و همهی مردم کشور پیرامون ساسان ایستادهاند، نماز بر او میبرند و ستایش و آفرین میکنند.)
همان طور که میبینید فهم این متن فارسی متعلق به ۱۵۰۰ سال پیش (دورهی ساسانی) کار دشواری نیست. نکتهی جالب برای من تاثیر عمیق الفبا و مسائل سیاسی-اجتماعی در شکلگیری هویت زبانی ماست. ما زبان دورهی ساسانی را زبان خود نمیدانیم، و در کتابهای ادبیاتمان خبری از نمونههای متن پهلوی نیست. حال آن که میتوانست باشد.
قطعا حرفم صرفا توصیفی است و آرزوی زنده کردن فارسی میانه یا خیالاتی از این دست را ندارم. بزرگی این شکاف الفبایی/تاریخی اما حقیقتا چشمگیر است. برای این که ابعاد آن روشنتر شود، مثال «انگلیسی میانه» در برابر انگلیسی مدرن بسیار مفید است. در دنیای ادبیات انگلیسی نام شاعری مثل چاسر (Chaucer) که به انگلیسی میانه شعر میگفت کاملا زنده و مطرح است. دانشجویان علوم انسانی در کشورهای انگلیسی زبان اشعار او را میشناسند و دیدن متون انگلیسی میانه برایشان غریب نیست. متن زیر به انگلیسی میانه (از Wycliffe’s Bible از طریق صفحهی ویکیپدیای انگلیسی میانه) را با ترجمهی آن به انگلیسی نو مقایسه کنید:
man com & se how schal alle ded li: wen yolk comes bad & bare
moth have ben ve awaẏ fare: All ẏs wermēs yt ve for care:—
bot yt ve do for god ẏs luf ve haue nothyng yare:
yis graue lẏs John ye smẏth god yif his soule hewn grit
Man, come and see how all dead men shall lie: when that comes bad and bare,
we have nothing when we away fare: all that we care for is worms:—
except for that which we do for God’s sake, we have nothing ready:
under this grave lies John the smith, God give his soul heavenly peace
وضعیت آثاری مثل آثار چاسر که به انگلیسی میانهاند در دنیای انگلیسیزبان قابل مقایسه با وضعیت کتابهای پهلوی در میان فارسیزبانان نیست. نوشتههای چاسر همچنان «انگلیسی» محسوب میشوند، نه متعلق به یک زبان کاملا متفاوت و منسوخ شده. به گمان من، علت این تفاوت عمیق، زبانی نیست بلکه فرازبانی است. به عبارت دیگر فارسی میانه آن قدرها از فارسی نو دور نیست که بخواهیم به کلی آن را بیگانه تلقی کنیم و آثار مربوط به آن زبان را متعلق به محدودهی تنگ حوزهی کار باستانشناسان و زبانشناسان تاریخی بدانیم. در واقع دور نیست اگر بگوییم تفاوت دو زبان فارسی میانه و فارسی نو به همان اندازهی تفاوت انگلیسی میانه و انگلیسی نو است. آنچه فارسی میانه و آثار مربوط به آن را تقریبا به زبالهدان تاریخ فرستاده، دلایل فرازبانی (مانند الفبا، تفاوتهای فرهنگی و سیاسی، کیفیت و اهمیت آثار، و شکاف زمانی بسیار زیاد) است.
به عنوان تفریح، اگر دوست دارید بدانید صدای حرف زدن به انگلیسی میانه تقریبا چگونه بوده، این ویدیو را از دست ندهید.