این نوشته، در واقع یک جزوه کوتاه آموزشی است. راهنمای لذت بردن از موسیقی شعر عربی برای یک فارسیزبان. بخشهایی از ایدههایی که درباره نگاه به وزن شعر عربی در اینجا مطرح میکنم، متاثر از پایاننامه دکتریام است که درباره وزن شعر در فارسی و زبانهای دارای سنتهای وزنی مشابه است. درباره وزن، هدفم در اینجا به هیچ وجه توصیف ساختار وزنی عربی و عروض و بحور و رمل و رجز و نامهای بیفایده نیست، بلکه میخواهم راهی نشان دهم که به کمک آن فارسیزبانانی که شهودشان ضرباهنگ وزن فارسی را درک میکند، به ضرباهنگ وزن عربی هم راه پیدا کنند. در این راه، گاهی به سادهسازیهایی هم دست میزنم که از نظر علمای سنتی عروض نادرست یا دستکم نادقیق است. اما چون هدف آموزش است، باکی از این امر ندارم.
خواندن شعر عربی برای عموم ایرانیان غیرجذاب است، و چه بسا که این موضوع همان قدر که به خاطر دشواری فهم عربی باشد، به خاطر دشواری حس کردن وزن و قافیه باشد. کم نیستند فارسیزبانانی که توانشان در درک معنا در شعر عربی کم نیست، اما وزن و قافیه در شعر عربی آنچنان برایشان بیگانه است که به کل قید نزدیک شدن به شعر عربی را میزنند. اما اکثریت قریب به اتفاق تفاوتهای وزن فارسی و عربی را میشود در چند مورد اصلی خلاصه کرد، و فارسیزبانی که از شعر فارسی لذت میبرد میتواند با یاد گرفتن همین چند مورد از شعر عربی هم لذت ببرد. در اینجا به ذکر و توضیح این موارد میپردازم.
قافیه
تنها تفاوت مهم قافیه در شعر فارسی و عربی کشیده شدن (اشباع) شدن مصوتهای کوتاه در انتهای مصراع است. کسانی که در قرائت قرآن دستی دارند، با قاعده اشباع آشنایند. بیت مشهور زیر از سعدی را در نظر بگیرید. آوانگاری و تقطیع وزنی لفظ شعر را با آوانگاری لاتین و با لهجه فارسی در زیر بیت آوردهام (از هر خوانندهای که تلفظ فارسی کلمات عربی آزارش میدهد عذر میخواهم).
سل المصانع رکبا تهیم فی الفلوات / تو قدر آب چه دانی که در کنار فراتی
salelmasaa.ne’arakban.tahimofel.falavaati
toghadre’aa.bochedaani.kedarkenaa.reforaati
(از انبارهای آب (مصانع) درباره سواران تشنه در بیابان بپرس)
وزن و قافیه هردو در این بیت تنها در صورتی برقرار میماند که کلمه «فلوات» به شکل «فلواتی» خوانده شود. این امکان به این دلیل وجود دارد که کلمه «فلوات» منتهی به اِعراب کسره است، و این در واقع کسره انتهایی کلمه است که به صورت «ی» خوانده میشود. این به گوش فارسیزبانان عجیب است اما در عربی کلاسیک که تلفظ کسره و «ی» عینا یکسان است و تنها تفاوتشان در طولشان است، جای تعجب ندارد. خواننده صرفا باید مصوت انتهای مصراع را بلندتر از معمول بخواند.
این قاعده محدود به کسره نیست. به طریق مشابه، در انتهای مصراع ضمه هم به شکل واو تلفظ میشود و فتحه هم به شکل الف تلفظ میشود. مثال از فتحه: (شعر ظاهرا از «حمد بن محمد الوجي» است ولی من در مقالات شمس تبریزی به آن برخوردم)
خیالک فی الکری یوماً اتانا / و من سلسال وصلک قد سقانا
و بات معانقي لیلاً طویلا / و لمّا بان وجه الصبح بانا
خیالت شبی در خواب نزدمان آمد / و از آب گوارای وصلت نوشاندمان
و شبی دراز در آغوشم ماند / و چون روی صبح دور شد، دور شد
به قافیه انتهای بیت دوم دقت کنید (فعلا از وزن صرف نظر میکنیم). کلمه «بانا» در واقع «بان» است چون فاعل مفرد است نه مثنّی. در اینجا هم مانند مثال قبلی فتحه کشیده شده و در نتیجه مثل الف تلفظ میشود، با این تفاوت که در مورد فتحه اشباع شده، بر خلاف مورد کسره (یعنی مثال قبلی) املای کلمه هم تغییر میکند و این الف اضافه نوشته میشود.
قاعده اشباع برای کسره در اشعار ملمع (اشعار متشکل از ترکیب فارسی و عربی) در ادبیات فارسی بسیار رایج است. به همین دلیل بیشتر اشعار عربی سعدی و حافظ در انتهای دیوانشان (قافیه «ی») قرار دارند. گفتنیست که کلمات مجرور دارای تنوین نیز میتوانند به همین شکل اشباع شده و با «ی» در انتها تلفظ شوند. مثلا در غزل معروف سعدی با مطلع «به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقی / به صد دفتر نشاید گفت حسب الحال مشتاقی» در بیت قبل از انتها میگوید: (به دلایل وزنی، لازم است توجه شود که کلمه دوم «اُسْد» (بر وزن پُست) است نه «اَسَد».)
لقیت الاُسْدَ فی الغابات لا تقوي علی صیدی / و هذا الظبْیُ فی شیراز یسبینی باُحداق
شیران در بیشهها (را چنان یافتم که) از پس شکار من بر نیامدند/ و این آهو در شیراز با چشمانش مرا به دام میاندازد
در این بیت کلمه «احداق» تنوین کسره دارد، اما قافیه با ابیات دیگر (مثل «مشتاقی» در ابتدای غزل) اقتضا میکند که آن را به شکل «احداقی» بخوانیم.
وزن
عبید زاکانی کتاب طنزی دارد به نام «تعریفات» که سرتاسرش تعریفهای موجز مضحک برای کلمات است. جلوی «الفکر» مینویسد «آنچه مردم را بیفایده بیمار کند» و جلوی «الدانشمند» مینویسد «آن که عقل معاش ندارد». یکی از این تعریفات اما هست که خلاصه احساس مردم فارسیزبان نسبت به شعر عربی است. عبید میگوید «الناموزون: شعر عربی»!
اما تفاوتهای وزن عربی با شعر فارسی آنقدرها هم زیاد نیست. عربی حتی شعرهایی در وزنهای کاملا مطبوع برای فارسیزبانان دارد. اول برای نشان دادن حسن نیت عروض عربی، دو بیت اول از یک شعر خوشوزن معاصر از شاعر تونسی ابوالقاسم الشابی را میآورم، که در سالهای اخیر به خصوص در دوره بهار عربی بسیار خوانده شد، و فهم کلماتش هم برای فارسیزبانان ساده است. وزن شعر «فعولن فعولن فعولن فعَل» است. بحر متقارب. وزن آشنای شاهنامه و بوستان سعدی.
اذا الشعبُ یوماً أراد الحياة / فلا بدّ أن یستجیب القدر
و لا بدّ للّیل أن ینجلي / و لا بد للقید أن ینکسر
وقتی یک روز مردم زندگی را بخواهند / سرنوشت بیگمان استجابت میکند
و شب بیتردید روز میشود / و زنجیر بیگمان میشکند
اما میدانیم که تمام اشعار عربی این اندازه موزن به نظر نمیآیند. مهمترین موارد تفاوت شعر عربی را در زیر میآورم، تا بلکه تا جایی که ممکن است الناموزون را به موزون تبدیل کنیم.
دو کوتاه به جای یک بلند
اولین و رایجترین تفاوت وزن عربی با وزن فارسی، امکان استفاده از دو هجای کوتاه به جای یک هجای بلند در بعضی جایگاهها در بعضی اوزان است. دانستن معنای هجای کوتاه و بلند برای درک این مفهوم ضروری نیست. این جابهجایی ذاتا در شعر فارسی هم رخ میدهد، و نگاه به چند مثال از فارسی برای فهم موضوع مفید است. بیت برساخته زیر را در نظر بگیرید که حقیر در وزن «مفتعلن مفتعلن مفتعلن مفتعلن» جهت برآوردن اهداف آموزشی این متن سرودهام.
جای سخن قند و شکر میچکد از هر دو لبش
گیسویش؟ مشک ختن! ابرویش؟ جیش حبش!
انتظار میرود که هر فارسیزبانی با شهود وزنی، بیت بالا را در مجموع موزون بیابد، اما احساس کند که دو کلمه «گیسویش» و «ابرویش» از لحاظ وزنی ایدهآل نیستند. در واقع، شعر متشکل از تعدادی واحد چهارهجایی در وزن مفتعلن است. ناآشناترین گوشها به وزن فارسی هم به همریتم بودن این عبارات گواهی میدهند:
«جای سخن»، «قند و شکر»، «میچکد از»، «هر دو لبش»، «مشک ختن»، و «جیش ِ حبش».
اما این دو کلمه سههجاییاند و کمی با عبارات بالا متفاوتند: «گیسویش» و «ابرویش».
در واقع در این دو کلمه، به جای دو هجای کوتاه از یک هجای بلند استفاده شده. در عربی، عکس این عمل بسیار رایج است، یعنی به جای یک هجای بلند گاهی از دو هجای کوتاه استفاده میکنند. حالا دوباره به ابیات عربیای که در اوایل متن به آنها اشاره کردیم برمیگردیم. وزن این شعر مشابه «مفاعیلن مفاعیلن فعولن» فارسی است، اما گاهی به جای مفاعیلن از مفاعلتن استفاده میکند. در زیر، شعر به اجزای وزنی سازندهاش تقسیم شده، و موارد استفاده از مفاعلتن به جای مفاعیلن با رنگ آبی مشخص شدهاند.
خیالک فی ال * کری یوماً * اتانا / و من سلسا * ل وصلک قد * سقانا
و بات معا * نقي لیلاً * طویلا / و لمّا با * ن وجه الصبـ * ح بانا
خیالت شبی در خواب نزدمان آمد / و از آب گوارای وصلت نوشاندمان
و شبی دراز در آغوشم ماند / و چون روی صبح دور شد، دور شد
این نوع جابهجایی، محدود به مفاعلتن به جای مفاعیلن نیست و به اشکال مختلف بروز مییابد. مورد رایج دیگر، استفاده از متفاعلن به جای مستفعلن است. بیت زیر از سعدی است، و وزنش مشابه «مستفعلن مستفعلن مستفعلن» در شعر فارسی است، اما در آن در بخشهایی که با رنگ آبی مشخص شدهاند، به جای «مستفعلن» از «متفاعلن» استفاده شده. بیت چنین است: إن لم أمت یوم الوداع تأسفا / لا تحسبوني في المودة منصفا.
إن لم امُت * یوم الودا * ع تأسّفا / لا تحسبو * ني في المَوَد * دةِ منصفا
اگر در روز وداع از اندوه نمیرم / مرا در دوستی منصف نشمارید
بلند به جای کوتاه در ابتدای ارکان
یکی از سرراستترین و موزونترین خانوادههای وزنی فارسی، اوزان مبتنی بر «فعلاتن» هستند. اشعاری مثل «ملکا ذکر تو گویم که تو پاکیّ و خدایی» و «علی آن شیر خدا شاه عرب» مبتنی بر فعلاتن هستند. در شعر فارسی گاهی این اجازه وجود دارد که اولین «فعلاتن» در این اشعار به شکل «فاعلاتن» ظاهر شود. برای نمونه، در شعر معروف سنگ قبر پروین اعتصامی، در بیشتر مصراعها به جای اولین فعلاتن از فاعلاتن استفاده شده است. دو بیت از این شعر در زیر آورده شدهاند:
این که خاکِ * سیهش با * لین است / اختر چر * خ ادب پر * وین است
آدمی هر * چه توانگر * باشد / چو بدین نقـ * ـطه رسد مسـ * کین است
این اختیار هم در شعر عربی به شکل بسیار گستردهتری استفاده میشود، به طوری که به سلیقه فارسیزبانان افراطی است و به الناموزون میانجامد. بیت زیر را در نظر بگیرید. وزن این بیت مشابه «فعلاتن فعلاتن فعلن» در فارسی است.
وإذا ما الليلُ أرخى جنحَهُ / شرب الدمعَ و عاف القدحا
و هنگامی که شب بالهایش را گسترد / اشک نوشید و قدح را وانهاد
اما یکی از فعلاتنها در این بیت در واقع به صورت فاعلاتن آمده است، و فَعَلن آخر مصراع اول هم به صورت فاعلن آمده است! (در ضمن، توجه کنید که الف انتهای بیت در واقع فتحهای است که بر اثر قاعده اشباع که در بالا در بخش قافیه معرفی شد، به الف تبدیل شده است.)
وإذا ما الـ * ليلُ أرخى * جنحَهُ / شرب الدمـ * ـعَ و عاف الـ * ـقدحا
این جانشینی فاعلاتن و فعلاتن به جای هم در این وزن یک نُرم رایج است. یعنی گاهی نیمی از موارد در یک شعر فاعلاتن هستند و نیم دیگر فعلاتن. در نتیجه نباید تصور کنیم که شاعر در شاعریاش کوتاهی کرده. این جانشینی آنقدر رایج و طبیعی است که خواننده عربزبان شعرآشنا حتی متوجهش هم نمیشود. در واقع باور عمومی این است که در این اوزان، شکل اصلی «فاعلاتن» است و «فعلاتن» گاهی به جای آن به کار میرود، اما من هم به دلایل نظری که اینجا مجالشان نیست و هم به دلایل آموزشی، ترجیح میدهم بگویم که در این اوزان اصل فعلاتن است که گاهی با فاعلاتن جایگزین میشود.
و اما خبر بد این است که این قاعده محدود به وزنهای مبتنی بر فعلاتن نیست. به طریق مشابه، مفاعلن هم میتواند با مستفعلن جایگزین شود (یعنی هجای کوتاه ابتداییاش بلند شود):
أعطیتها من مهرها دهدرّین / فما لها عندي سواه من دَین
از مهریهاش دو دروغ به او تحویل دادم / و به جز آن دینی نسبت به او ندارم (احتمالا بهتر است زباد به معنای شعر توجه نکنیم)
در اینجا، در بیشتر موارد به جای مفاعلن از مستفعلن استفاده شده، و در مصراع اول به جای فعولن از مفعولن استفاده شده.
أعطیتها * من مهرها * دهدرّین / فما لها * عندي سوا * هُ من دَین
وزن طویل
از میان شانزده بحر (خانواده وزنی) موجود در عربی، یکی از همه پرکاربردتر است. بحر طویل صرفا رایجترین وزن عربی نیست، بلکه چیزی بیش از آن است. بنا بر آمار یکی از پژوهشگران معاصر، بیش از نیمی از اشعار کلاسیک عربی در بحر طویل سروده شدهاند (و همین جا بگویم که این بحر طویل ربطی به آن بحر طویل که در فارسی رایج است ندارد. این نام یک خانواده وزنی در شعر کلاسیک است اما «بحر طویل» فارسی یک سبک از کلام مسجع است).
بحر طویل اما به همان میزان که پرکاربرد است و در همهجا از گلستان سعدی گرفته تا معلقات سبع سر و کلهاش پیدا میشود، برای فارسیزبانان غریب و الناموزون نیز هست. بحر طویل نه تنها خودش برای گوش فارسیزبان ناآشناست، بلکه در آن جانشینیهای غیرمنتظرهای هم مجازند. بحر طویل، خلاصهای تمامعیار است از آنچه که فارسیزبانان در وزن شعر عربی میبینند و نمیپسندند.
اوزان بحر طویل بسیار به هم شبیهند، و بهترینشان برای معرفی این است: فعولن مفاعیلن فعولن مفاعلن. میپذیرم که هرچه کنیم این در مقابل «مفتعلن مفتعلن» برای فارسیزبان ناآشنا بیشتر شبیه به شعر سپید است. شاعران فارسیزبان هم در این بحر بختآزمایی کردهاند، که البته نتیجه همچنان به گوش فارسزبانان غریب است. دو بیت از شعری که مهدی اخوان ثالث در این وزن گفته را در زیر میآورم، تا بلکه کمی بهتر با این وزن کنار بیاییم:
دگر ره * شب آمد تا * جهانی * سیا کند / جهانی * سیاهی با * دلم تا * چهها کند
بیامد * که باز آن تیـ * ـره مفرش * بگسترد / همان گو * هرآجین خیـ * مهاش را * به پا کند
اما مثال عربی از بحر طویل، از شیخ اجل سعدی:
(تنوین فتحه در انتهای مصراع اول خوانده میشود، و «مناصب» در انتهای مصراع دوم «مناصبی» تلفظ میشود)
أخلّایَ لا ترْثوا لموتي صبابة ً / فموت الفتی فی الحبّ ِ أعلی مناصب ِ
دوستان! برای مرگ ناشی از عشق من زاری نکنید / مرگ مرد در عشق بالاترین مقامهاست
اما تجزیه شعر به ارکان عروضی:
أخلّا * یَ لا ترْثوا * لموتي * صبابة ً / فموت الـ * فتی فی الحبـ * بِ أعلی * مناصب ِ (مناصبی)
فعولن * مفاعیلن * فعولن * مفاعلن / فعولن * مفاعیلن * فعولن * مفاعلن
در این وزن، یک جانشینی مجاز که مکررا صورت میگیرد، استفاده از فعولُ به جای فعولن است، مانند ابیات زیر:
علی ظاهري صبرٌ کنسج العناکب ِ / و في باطني همّ ٌ کلدغ العقارب ِ
و عیّبَني في حبّهم من به عمی / و بي صممً عمّا یحدّث عائبی
در ظاهرم صبری مانند تار عنکبوتهاست / و در باطنم غمی مثل نیش عقربها
و آن که کوریای بر او بود در عشق ایشان بر من خرده گرفت / و در من کریای است از آنچه عیبجو میگوید
و تجزیه شعر به ارکان عروضی، که در آن موارد استفاده از فعولُ به جای فعولن با رنگ آبی مشخص شدهاند:
علی ظا * هري صبرٌ * کنسج الـ * عناکب ِ / و في با * طني همّ ٌ * کلدغ الـ * عقارب ِ
و عیّـ َ * بَني في حبـ * بهم من * به عمی / و بي صـَ * ممً عمّا * یحدّ ِ * ثُ عائبی
فعولن * مفاعین * فعولن * مفاعلن / فعولن * مفاعیلن * فعولن * مفاعلن
بد نیست اشاره کنم که قصیده معروف «قفا نبک من ذکری» که برای بسیاری از فارسیزبانان ادبشناس آماتور نمادی از ناموزونی شعر عربی است، همان طور که انتظار میرود، در همین وزن سروده شده است.
ادامه راه
آنچه که ارائه شد خلاصهای از مهمترین موارد تفاوت وزن شعر فارسی و عربی بود. این مجموعه به هیچ وجه جامع نیست ولی هر آنچه که خارج از این مجموعه است جزئی است و با توجه به آنچه اینجا گفته شد قابل انتظار است. مثل بیشتر چیزها، برای دوست شدن با شعر عربی هم در نهایت راهی جز تمرین وجود ندارد.
سلام
در یک قسمت نوشته اید دو هجای کوتاه به جای یک هجای بلند که باید می نوشتید یک هجای بلند به جای دو هجای کوتاه.
به هرصورت ممنون ازمطالب تون
من هم علاقه م در حوزه عروضه و رشته م ادبیاته متاسفانه ایمیل تونو نداشم که مفصل باهاتون صحبت کنم و سوالاتی که تو ذهن هست رو مطرح کنم .اگه ممکنه یه آیدی تلگرام یا ایمیل بفرمایید تا بتونیم با هاتون ارتباط داشته باشیم.
ممنونم از کامنتتان. در مثال فارسیای که آوردهام، همان طور که فرمودهاید و در متن هم گفتهام یک هجای بلند به جای دو هجای کوتاه آمده (گیسویش مشک ختن).در مثالهای عربی، این که مثلا اصل را مفاعیلن بگیرید یا مفاعلتن بستگی به نظریه عروضیتان دارد. بحثش در این مقال نمیگنجد، اما راستش الآن معتقدم بر خلاف آنچه در عروض سنتی عربی گفته میشود (و بر خلاف آنچه در متن گفتهام)، احتمالا هیچ کدام اصل نیستند و باید به این دو (یک بلند و دو کوتاه) به عنوان دو آلترناتیو همارز نگاه کرد.
آدرس ایمیل من: mmahdavim ات جیمیل دات کام. با کمال میل منتظر مکالمه با شما هستم :)
بسیار سپاس گزارم بابت مطلب.
سوالی داشتم در مورد بیتی که یک(فقط یک کلمه) کلمه رو به دو نیم تقسیم میکنن و نیم سمت راست را آخر مصرع اول و نیم سمت چپ را اول مصرع دوم می آورند.نام این صنعت رو اگر لطف کنید ممنون میشم
سلام. به این کار «تدویر» میگن.
سلام خیلی استفاده کردیم از مطالبی که در مورد تفاوتهای وزن عروضی در شعر فارسی و عربی مطرح کردید اما به نظر من برای درک بیشتر این تفاوت نیاز هست که در زمینه علم روحانی و روانخوانی قرآن کریم و علم فصیح خوانی عربی هم هر کسی اطلاعات مقدماتی داشته باشد باز هم ممنونم از مطالب ارزنده شما
سلام و دست مریزاد.
اگه ممکنه بفرمایید یاء “فاکتبی” در این دو بیتی یا قطعه مرحوم ابوسعید ابوالخیر آیا اشباع است یا تأنیث؟ چرا؟
سَأَلتُک بل اوصیک اِن مِتُّ فَاکتُبی « از تو می خواهم بلکه وصیت می کنم تا پس از مرگم بنویسی»
علی لَـوحِ قـبـری کان هـذا مُتَیَّـما «بر سنگ قبرم که این مشتاقی بود، دردمند»
لَعَلِّ شَجِیّاً عارفاً سُنَـنَ الهَـوی «تا شاید اهل دلی آشنا با رسوم دلدادگی»
یَمُـرُّ علی قبـرِ الغریبِ مُسَلِّمـا « بر قبر این غریب سلام کنان بگذرد».
سلام. من متخصص شعر عربی نیستم ولی اونطور که من میدونم فعل مجزوم رو به ضرورت قافیه گاهی با کسره بلند میآرن. در نتیجه فکر میکنم اگر به آوای شعر (و نه املاش) توجه کنیم هردو خوانش قابل دفاعه. اما اگر املای نقلشده رو معتبر بدونیم به نظر میآد با فعل امر مونث طرفیم و فکر نمیکنم حمل بر اشباع موجه باشه. دستکم تا جایی که من میدونم این املا فقط برای فعل مونث به کار میره نه برای کسره بلندی که به ضرورت قافیه اضافه شده باشه. و البته باز هم تاکید میکنم که من متخصص شعر عربی نیستم.
بسیار ممنون و متشکر
سلام، نوشته تان بسیار زیبا، قابل فهم و کامل بود؛ طوری که تا به الان چنین مقاله ای بی نقص که تمام سوالات ذهن را حین خواندن پاسخ دهد نخوانده بودم، واقعا دست مریزاد.
اگر مثال های عربی با اعراب و حرکت نوشته میشد بسیار روان تر و راحت تر متن خوانده میشد؛ البته نبود اعراب نقص در متن نیست، لکن بودنش به روان تر بودن متن کمک میکند
درکل لذت بسیاری از قلمتان بردم.
أتشکرکم تشکرا شدیدا