هر کسی که اندکی با مسائل مربوط به زبانها در ایران آشنا باشد میداند که در میان زبانهای غیر فارسی زبانهایی مثل کُردی و ترکی عموما جایگاه اجتماعی بسیار بالاتری در مقایسه با مازندرانی، گیلکی، لری و امثال آنها دارند، به این معنا که گویشوران این زبانها عموما با اعتماد به نفس بیشتری از زبان خود استفاده میکنند، بیشتر ممکن است به سراغ خواندن و نوشتن به این زبانها بروند، و از این زبانها در حوزههای گستردهتری (از جمله سیاست، علم، و ادبیات فاخر) استفاده میکنند.
این موقعیت اجتماعی برتر چیزی درباره برتری ذاتی و ساختاری این زبانها نشان نمیدهد، بلکه نتیجه عوامل سیاسی و فرهنگی و موقعیت اجتماعی گویشوران این زبانها (و نه خود اینزبانها) است. البته ناگفته پیداست که این زبانها هم خود زیر سایه سنگین فارسی در ایران در تنگنا هستند، اما همچنان موقعیتشان قابل مقایسه با مازندرانی و گیلکی و لری و تالشی و مانند اینها نیست، و بیم انقراضشان در عرض چند نسل نمیرود.
گاهی در توجیه این تفاوت موقعیت بین زبانهای محلی، به عواملی مثل حمایت حکومتی، احساسات گویشوران، وجود رسمالخط، و وجود ادبیات غنی و رسانه در این زبانها اشاره میشود. این عوامل اگرچه کاملا موثرند، اما به عقیده من خود عوامل ثانویهای هستند که تحت تاثیر عوامل ریشهایتری هستند. در زیر به عمدهترین عواملی که به نظر میرسد به این موقعیت نسبتا موفق برای زبانهایی مثل ترکی و کردی کمک کردهاند اشاره میکنم.
۱- جمعیت: بدیهیترین عامل جمعیت است. تعداد بالای گویشوران یک زبان کمک میکند که ساخت محصولات فرهنگی به آن زبان چه از لحاظ مالی و چه از لحاظ شأنآوری یا فایدهرسانی مقرون به صرفه باشد. اثر انباشتی چنین عاملی در طول تاریخ چشمگیر است.
۲- فاصله زبانی از فارسی: شباهت یا دوری ساختار یک زبان نسبت به فارسی احتمالا تنها عامل درونزبانی مهمی است که در تعیین سرنوشت زبانهای مورد استفاده در ایران اثر جدی دارد. هرچه ساختار زبانی به فارسی شبیهتر باشد، گویشورانش بیشتر در معرض این خطر قرار دارند که زبان خود را صرفا لهجهای غیر استاندارد از فارسی بپندارند و در نتیجه آن را برای کارکردهای جدیتر نامناسب بدانند.
به طور کلی وقتی عاملی ترغیبکننده برای استفاده از زبان محلی وجود ندارد، اگر فارسی با شأن اجتماعی بالاتر گره بخورد در جامعهای که همه فارسی میدانند پیروزی نهایی فارسی و حذف کامل زبانهای دیگر تقریبا قطعی است. آن عامل ترغیبکنندهای که در جهت عکس عمل میکند و زبان محلی را زنده نگه میدارد معمولا یا از جنس وجود گویشورانی است که با فارسی راحت نیستند و تعامل با آنها محتاج استفاده از زبان محلی است، یا از جنس احساس هویت قومی و پرهیز از یکی شدن کامل با مرکز است. با گسترش سواد در جامعه (باسوادی در چهل سال اخیر از پنجاه درصد به نود درصد رسیده) در حقیقت فارسیدانی در جامعه زیاد میشود و عامل ترغیبکننده اول را از بین میبرد. در نتیجه تنها راه نجات زبانهای محلی عامل دوم (احساس هویت قومی) خواهد بود، وگرنه یک جوان کُرد (که قطعا فارسی هم میداند) هیچ انگیزهای برای استفاده از کُردی به جای فارسی نخواهد داشت. فاصله زبانی یکی از عوامل مهمی است که باعث میشود گویشوران زبان خود را به عنوان یک زبان مجزا که زیر سایه فارسی نیست جدی بگیرند.
زبانهای ترکی، ترکمنی، و عربی حتی با فارسی همریشه نیز نیستند. زبانهای کردی نیز اگرچه از خانواده زبانهای ایرانی (در مفهوم ردهشناختی آن، و نه به معنی هممرزی جغرافیایی) هستند اما فاصلهشان از فارسی چشمگیر است. در مقابل، زبانهایی مثل مازندرانی و لری بسیار به فارسی شبیهترند و حتی گاهی در برخی موضوعات فهم جملاتشان برای یک فارسی زبان چندان مشکل نیست.
۳- وجود گویشوران برونمرزی: یکی از مهمترین عوامل تاثیرگذار این است که زبانهایی مثل لُری و مازندرانی صرفا در یک کشور تکلم میشوند و به همین دلیل یک گروه بزرگ از گویشوران این زبان وجود ندارند که هیچ وابستگیای به ایران نداشته باشند و بتوانند در ذهن ایرانیانی که به این زبانها صحبت میکنند اثر بگذارند و باعث شوند که این افراد هویت زبانیشان را در کنار (یا بالاتر از) هویت ملیشان جدی بگیرند. بر خلاف بسیاری از سخنان رایج، مقصود اینجا اصلا مقصر دانستن هجمه تبلیغاتی توطئهآمیز از آن سوی مرزها نیست. نیازی به توطئهانگاری نیست. این یک فرآیند کاملا طبیعی است که شما اگر همزبانانی داشته باشید که اشتراک فرهنگیتان با آنها (دستکم در برخی زمینهها، از جمله همان زبان) بیشتر از عمده هموطنان داخلیتان باشد، خودبهخود هویت زبانی خود را بیشتر از کسی که چنین شرایطی ندارد جدی میگیرید.
۴- قدرت سیاسی گویشوران برونمرزی: گفتیم که وجود همزبانان غیرایرانی در شکلگیری احساس هویت زبانی موثر است، اما اگر این همزبانان غیرایرانی در خارج از ایران دارای حکومت قدرتمندی از آن خود نیز باشند قطعا این اثر دوچندان میشود. گذشته از کارکرد روانی این وضعیت، وجود یک کشور همسایه که در آن مثلا ترکی آذری زبان رسمی است باعث میشود که محصولات فرهنگی (شعر، اخبار، موسیقی، سریال، و غیره) به این زبان تولید شوند. وجود این کالاهای فرهنگی هم اثر روانی مضاعف دارد (مثلا باعث میشود یک ترکزبان احساس کند به ترکی درباره سیاست حرف زدن خندهدار نیست)، هم به شکلگیری واژگان تخصصی کمک میکند (مثلا حرف زدن درباره سیاست به ترکی برای ترکزبانی که به رسانههای جمهوری آذربایجان یا حتی ترکیه دسترسی دارد آسانتر میشود)، و هم واقعا سود ملموس و مادی دانستن این زبانها را بیشتر میکند (مثلا شما اگر ترکی بلد باشید به مجموعهای از وسایل علم و تفریح و خبر دسترسی دارید که هموطنان تکزبانهتان از آنها محرومند). طبعا این عوامل معمولا در سطحی ناخودآگاه عمل میکنند، اما به نظر میرسد که شدت عملکردشان بسیار جدی است. از این لحاظ، تحولات اخیر منطقه که به شکلگیری و قدرتگیری دولت کُرد در شمال عراق منجر شده تاثیر مستقیمی بر موقعیت زبان کُردی گذاشته است، و قاعدتا این امر که تلویزیون رسمی ایران هم در شبکه استانیاش از رسمالخط کُردی استفاده میکند (و در نتیجه موقعیت کُردی به عنوان یک زبان مکتوب را میپذیرد) متاثر از همین تحولات است.
۵- عوامل هویتی مستقل از زبان: تاثیر عوامل هویتیای که ریشه در سیاست و تاریخ دارند روشن است. در ایران به طور خاص احتمالا جدیترین این عوامل مذهب است. زبانهای غیرفارسی که در ایران توسط جمعیتهای سنیمذهب تکلم میشوند پتانسیل بسیار بالاتری برای بقا دارند چرا که گویشوران این زبانها دلیل بزرگی غیر از زبان هم برای احساس تفاوت با اکثریت جمعیت کشور دارند، و همان طور که گفتیم احساس هویت قومیتی، حتی اگر ناشی از عاملی غیر از زبان باشد، در استفاده از زبان هم بازتاب مییابد. در جامعهای که به دلایل مذهبی نسبت به مرکز احساس تفاوت میکند قطعا در گفتار شبیه تهرانیها شدن کمتر مطلوب است تا جامعهای که چنین عاملی در آن حاضر نیست.