بایگانی ماهیانه: مارس 2016

توصیه‌هایی برای یادگیری زبان

babylon
بی‌شرمانه از کلیشه تمام مقالاتی که درباره زبان‌ها نوشته می‌شوند پیروی می‌کنم و متن را به تصویر برج بابل مزین می‌کنم

توصیه‌هایی که در زیر می‌نویسم عمدتا بر اساس تجربه شخصی‌ام هستند نه مطالعات علمی. البته تجربه شخصی‌ام شامل تلاش برای یادگیری بیش از ده زبان و لهجه مختلف در سطوح دشواری متفاوت و با چالش‌های متفاوت (و البته یاد دادن دو زبان مختلف) می‌شود در نتیجه آن قدرها هم غیر قابل اعتماد نیست. علاوه بر این، بسیاری از این توصیه‌ها و روش‌ها مبتنی بر راهنمایی دیگران است و ابداع من نیست، و به چیزی که بر شانه غول‌ها سوار شده می‌شود تا حدی خوبی اعتماد کرد.

۱- کتاب‌هایی که دوست دارید را به زبان مقصد بخوانید.
اگر عاشق هری پاتر هستید، هیچ چیز مثل خواندن هری پاتر به زبانی که دارید یاد می‌گیرید (چه ترکی استانبولی باشد چه عربی چه انگلیسی) شما را با زبان مقصد آشتی نمی‌دهد. شخصا تجربه‌ام این بوده که کتاب برای نهادینه کردن ساختارهای نحوی در ذهن بسیار بسیار موثرتر از فیلم و سریال است. موقع کتاب خواندن تنها راه شما برای فهم محتوا کلماتند و نمی‌توانید از سرنخ‌های بصری‌ای که در فیلم موجودند کمک بگیرید. موقع کتاب خواندن مجبورید از هیچ جمله‌ای از کتاب نگذرید مگر این که ساختار نحوی آن جمله تا حدی در ذهنتان معلوم شود (وگرنه نمی‌توانید چیزی از جمله بفهمید و متوقف می‌شوید). این در حالیست که معمولا فهممان از فیلم با اتکای شدید بر کلیدواژه‌هاست، و حتی گاهی می‌شود هیچ چیز از جمله‌های فیلم نفهمید و صرفا با دیدن فریادها و گلوله‌ها و بوسه‌ها فهمید که داستان فیلم به کجا رسید. در نتیجه کتاب خواندن به زبان بیگانه عمل زبان‌آموزانه بسیار جدی‌تری است. گذشته از آن، ساختارها و واژه‌هایی که در کتاب‌ها استفاده می‌شوند به طرز چشم‌گیری پیشرفته‌تر و همچنین برای اکثر کاربردهایی که در نظر ماست مفیدترند.
یک سوال مهم این است که آیا باید موقع خواندن کتاب (یا تماشا کردن فیلم) به کلمات و ساختارها توجه کنیم یا صرف فهم کلی کافی است. توصیه بعدی جواب این سوال است:

۲- زبان‌آموزی موفق زبان‌آموزی فعالانه است!
کم نیستند کسانی که ساعت‌ها سریال به زبان خارجی می‌بینند و پیشرفت چندانی هم نمی‌کنند. از آن بدتر، اصلا کم نیستند کسانی که سال‌هاست در کشورهای انگلیسی‌زبان زندگی می‌کنند و هنوز یک پست انگلیسی بی‌غلط در فیس‌بوکشان پیدا نمی‌شود. راستش چه بسا که اکثر ایرانیان ساکن کشورهای انگلیسی‌زبان همین وضع را دارند. نتیجه اخلاقی اول این است که به مرحله تولید بی‌غلط رسیدن در زبان خارجی بسیار مشکل است. نتیجه اخلاقی دوم، و مهم‌تر، این است که صرفا در معرض زبان خارجی قرار گرفتن به هیچ وجه کافی نیست! یعنی صرفا خواندن کتاب یا دیدن فیلم یا حتی حضور در کشور خارجی و معاشرت با گویشوران بومی کفایت نمی‌کند. زبان‌آموزی موفق زبان‌آموزی فعالانه است!
البته، در این‌جا به نظرم باید یک تفکیک مهم صورت دهیم. اگر هنوز مبتدی هستید، یعنی اگر هنوز در مرحله‌ای هستید که خواندن متن به زبان خارجی به نظرتان عذاب است و آرزو می‌کنید که کاش معادل فارسی‌اش موجود بود، خیلی هم لازم نیست زبان‌آموز فعالی باشید. صرف خواندن کتاب به زبان خارجی برای شما بسیار مفید است حتی اگر به کلمات و ساختارها دقت نکنید و از آن‌چه نمی‌فهمید سهل‌انگارانه بگذرید. در این مرحله هدف صرفا آشتی با ساختار کلی زبان خارجی و خو گرفتن به شش هفت هزار کلمه اول پرکاربرد آن زبان است. این مرحله همان مرحله‌ای است که فرآیندهای ناخودآگاه مغز در آن توانایی ویژه‌ای دارند.
اما اگر در مرحله‌ای هستید که با خواندن متن یا دیدن فیلم به زبان خارجی مشکل خاصی ندارید، این‌جاست که اگر زبان‌آموزی‌تان را فعالانه نکنید نرخ یادگیری آن قدر کند می‌شود که ناامیدتان می‌کند. در این مرحله، اگر همچنان می‌خواهید پیشرفت کنید، لازم است که به واژه‌ها و ساختارها و تلفظ‌ها دقت کنید، چیزهای جدید را ارزیابی کنید و اگر لازم است فعالانه سعی کنید به خاطر بسپاریدشان، و آن‌چه یاد می‌گیرید را یادداشت کنید، و هر وقت دیدید درباره تلفظ یا معنی دقیق واژه‌ای شک دارید به لغتنامه رجوع کنید، و خلاصه با زبان‌آموزی مثل یک فرآیند جدی یادگیری برخورد کنید. در این مرحله فرآیندهای ناخودآگاه مغز کمتر می‌توانند به کمک شما بیایند، و به خصوص با این مشکل مواجهید که اشتباهاتتان در ذهنتان نهادینه شده‌اند و به راحتی بیرون نمی‌روند. همچنین، اگر در بند تلفظ صحیح باشید متاسفانه تلفظ یکی از آن چیزهایی است که به نظر می‌رسد زبان‌آموزان بزرگسال توانایی چندانی در یادگیری خودکار و غیرفعالانه آن ندارند.

۳- اگر کلمه حفظ می‌کنید، هرگز تمام کلمات را حفظ نکنید.
یک اشتباه وحشتناک این است که یک کتاب به زبان مقصد را به دست بگیریم و شروع به خواندن کنیم و هر کلمه‌ای که بلد نبودیم را یادداشت کنیم یا زیرش خط بکشیم. تمام کلمات زبان برای یاد گرفتن نیستند! جدی می‌گویم. به خصوص در زبان‌های پرواژه‌ای مثل انگلیسی، تعداد کلمات کم‌کاربرد به طرز وحشتناکی زیاد است. حتی برای همکلاسی‌های آمریکایی زبان‌شناس من هم که در بخش وربال امتحان GRE نمره کامل می‌آورند، بسیار (واقعا بسیار!) پیش می‌آید که کلماتی در مجله‌ها و کتاب‌ها ببینند که معنیشان را نمی‌دانند. بسیار مهم است که فقط کلمات به درد بخور را یاد بگیرید و به ترتیب و با نظمی معقول پیشروی کنید! یکی از مشکلات موسساتی مثل کانون زبان این است که زبان‌آموزانش روی واژه‌های متون کتاب‌های موسسه تمرکز می‌کنند در حالی که این واژه‌ها واقعا پراولویت‌ترین واژه‌هایی که باید یاد گرفته شوند نیستند. راستش را بخواهید در دفترچه لغات انگلیسی‌ام که متعلق به دوره راهنمایی‌ام است هنوز کلماتی هستند که معنایشان را یاد نگرفته‌ام. کلماتی هم هستند که مثلا دوازده سال پیش یاد گرفته‌ام و در این دوازده سال تنها یکی دو بار بهشان بر خورده‌ام (مثالی که الآن در ذهنم است کلمه stiletto است!) و تازه حالا می‌فهمم که یادداشت کردن آنها چه اشتباهی بوده، و چه‌قدر باعث شده که آن دفترچه برایم کم‌فایده‌تر از انتظارم باشد. اگر درباره بسامد کاربرد یک کلمه شک دارید، Google NGrams دوست شماست!

۴- جمله‌ها را یادداشت کنید٬ نه کلمه‌ها را!
به نظر من حالت ایده‌آل این است که به جای این که دفترچه‌ای از کلمات خارجی با معنایشان داشته باشیم، دفترچه‌ای (یا فایلی!) از جملاتی داشته باشیم که شامل کلمات خارجی خوبی که بهشان بر خورده‌ایم است. هر سطر یک جمله یا عبارت که شامل کلمه‌ای که دیده‌ایم است. این کار هم به خاطر سپردن کلمه را راحت‌تر می‌کند، و هم باعث می‌شود کلمه‌ها را با معنا و کاربرد دقیقشان یاد بگیریم. اگر در دفترمان فقط  خود کلمه‌ها را بنویسیم، و مثلا جلوی کلمه انگلیسی long بنویسیم «بلند»، و بعد در کاربرد مثلا بگوییم که she is long (به جای tall)، خنده‌ای که نصیبمان می‌شود تا حدی حقمان است!

۵- در ابتدای کار، جملات زبان مقصد را حفظ کنید!
واقعیت این است که زبان‌آموزی ذاتا تا حد بسیار زیادی فرآیندی خودبه‌خود و غیرارادی است و ابعاد دقیقش نامعلوم است. بر خلاف یادگیری عموم علوم، در یادگیری زبان‌ها زبان‌آموز مکررا لحظات هیجان‌انگیزی را تجربه می‌کند که متوجه می‌شود می‌داند که فلان کلمه یا تلفظ یا جمله در زبان مقصد غلط است، بدون این که بداند چرا. (یک مثال جالب این است که بسیاری از ایرانی‌هایی که مقداری عربی خوانده‌اند جایگاه تکیه در کلمات عربی را تا حد خوبی درست حدس می‌زنند اما هرگز نمی‌دانند چرا!) بخش ناخودآگاه مغز ما بهتر از اراده خودآگاه ما از پس بسیاری از جنبه‌های زبان‌آموزی بر می‌آید. اگرچه یادگیری قواعد ریاضی‌وار کمک مناسبی است، اما فراهم کردن خوراک برای فرآیندهای ناخودآگاه یادگیری هم همیشه لازم است. در نتیجه، در ابتدای زبان‌‌آموزی، هیچ چیز مثل حفظ کردن جملات یا متن‌های کامل تسلط زبان‌آموز را بر همه جنبه‌های زبان مقصد زیاد نمی‌کند. چیزی که حفظ می‌کنید می‌تواند یک مکالمه مسخره درباره آب و هوا باشد که در یک کتاب آموزش زبان خوش آب و رنگ دیده‌اید، و می‌تواند متن یک قطعه موسیقی پاپ از نظر شما جالب (و از نظر من احتمالا بی‌مزه) باشد. اما مهم است که متن را از طریق شنیدنش (طبعا با تلفظ بومی درست) حفظ کنید نه با خواندن متنش. همچنین واضح است که بهتر آن است که آن قدر بشنوید که خود به خود حفظ شوید نه این که جدول ضرب یاد گرفتن مجید را الگو قرار دهید و به قصد حفظ کردن دور اتاق قدم بزنید و با خود متن را تکرار کنید. شخصا فکر می‌کنم بزرگ‌ترین سرمایه‌ام در یادگیری عربی (همان میزان محدودی که یاد گرفته‌ام) حفظ بودن بخش‌هایی از قرآن به علاوه معنی دقیقشان بود.

۶- اگر زبان مقصد و مبدا واژگان مشترک دارند، حواستان به هر دو طرف رابطه باشد!
فارسی‌دانی که عربی می‌آموزد یا انگلیسی‌دانی که فرانسه می‌آموزد، متن زبان مقصد را نسبتا راحت می‌فهمد چون معنی کلمه‌ها قابل حدس است اما وقتی می‌خواهد خودش جمله‌سازی کند کلمه درست را به خاطر نمی‌آورد. مثلا هر فارسی‌زبان زیرکی با دیدن کلمه «مزدحم» در عربی می‌تواند حدس بزند که معنی کلمه «شلوغ» است اما اگر از او بپرسند که معادل «شلوغ» در عربی چیست کار سخت‌تری در پیش دارد. راه چاره این است که ترجمه از زبان خودمان به زبان مقصد را هم به طور جداگانه تمرین کنیم.

۷- بدیهیات قواعد زبان را بیاموزید!
این توصیه مخصوص کسانی است که در مراحل اولیه یادگیری یک زبان خارجی هستند. وگرنه انگلیسی‌آموزان ایرانی معمولا به اندازه کافی قواعد به گوششان خورده. به هر حال، تاکید من این است که هیچ وقت قواعد زبان مقصد را نادیده نگیرید. روش‌های مدرن تدریس زبان تاکید ویژه‌ای بر روی یادگیری زبان در محیط کاربردی دارد. آموزش زبان مدرن با احوالپرسی و یادگیری عبارات کامل در زبان مقصد شروع می‌شود نه قواعد دستوری و آوایی. اما بخش مهمی از حکمت استفاده از این روش‌ها ایجاد انگیزه و جذابیت در فرآیند زبان‌آموزی و جلوگیری از وحشت زبان‌آموز است. اگر یک زبان‌آموز حرفه‌ای هستید و فکر می‌کنید لازم نیست کسی مراقب حال روانی‌تان باشد، به نظر من در همان ابتدا به دل ماجرا شیرجه بزنید و دست‌کم یک بار به قواعد بدیهی زبان مقصد نگاه کنید. هر عربی‌آموزی باید در همان مراحل ابتدایی بداند که عربی تعدادی باب دارد، و هر انگلیسی‌آموزی باید خیلی زود یاد بگیرد که نحوه تلفظ یک حرف مصوت تابع حرف مصوتی است که دو حرف بعد از آن می‌آید!
(یعنی مثلا حرف i در bite تلفظ متفاوتی با حرف i در  bit دارد و علت این تفاوت حضور حرف e در انتهای bite است.)

۸- به کلاس زبان محتاج نباشید
کلاس زبان مثل کمپ ترک اعتیاد است. بزرگ‌ترین فایده‌اش این است که شما را مجبور به اراده‌ورزی می‌کند. وگرنه از لحاظ کیفیت آموزش، کلاس برتری بزرگی به یادگیری شخصی ندارد. قطعا شرط آن‌چه می‌گویم این است که حد اقل کمی اهل مطالعه شخصی و یادگیری مستقل باشید. اما اگر در دوران دانشجویی به طرز موفقی از پس این بر آمده‌اید که بدون گوش دادن به حرف استاد سر کلاس صرفا با خواندن کتاب یا جزوه یک درس نمره معقولی بگیرید، مطمئن باشید که از پس زبان‌آموزی مستقل هم به خوبی بر خواهید آمد! با این تفاوت که به دلایل متعدد، در زبان‌آموزی فواید جدی‌ای هم برای مطالعه شخصی در مقایسه با یادگیری در کلاس وجود دارد، از جمله این که می‌توانید به سراغ منابعی که برایتان جذاب‌ترند بروید (مثلا کتاب‌هایی که دوست دارید) و روی مهارت‌هایی که برایتان مهم‌تر است تمرکز کنید (مثلا شاید مکالمه برایتان مهم نباشد).
(اضافه می‌کنم که در هر حال احتمالا کلاس در مجموع برتری‌هایی به یادگیری شخصی دارد، ولی معلوم نیست به پول و وقتش بیارزد. همچنین، آن‌چه می‌گویم در رد کلاس‌های جمعی‌ای است که در آنها معلم وقت مخصوص زیادی برای شما نمی‌گذارد. کلاس‌های خصوصی به نظر من مفیدند.)

۹- از یادگیری همزمان چند زبان نترسید!
هیچ آدم چندزبانه‌ای صبر نکرده خدای یک زبان بشود تا به سراغ بعدی برود. مطالعه همزمان چند زبان باعث نمی‌شود چیزها در ذهنتان در حد آزاردهنده‌ای قاطی شوند. نترسید! اگر منتظرید انگلیسی را «به جایی برسانید» تا بعد اسپانیولی را شروع کنید، پیام من برای شما صرفا «موفق باشید» است.می‌دانم که این بیشتر شبیه توصیه‌های مجله موفقیت است، اما شدیدا معتقدم که اگر در هر لحظه سر یادگیری هر زبانی که دوست دارید وقت بگذارید در مجموع چیزهای بسیار بیشتری خواهید آموخت. تجربه نشان داده که در عموم موارد (مگر این که از بزرگان عرصه جزم و اراده باشید) کسانی که به خاطر این که انگلیسی در اولویت است به سراغ اسپانیولی نرفته‌اند، مدت زمانی که ممکن بود صرف اسپانیولی کنند را صرف وقت‌گذرانی در فیس‌بوک کرده‌اند نه یادگیری انگلیسی. اما مهم‌تر از این حکمت‌های کلی، نکته جدی‌تر این است که زبان‌آموزی نیاز به زمان طولانی و منفصل دارد. اگر یادگیری انگلیسی مثلا به ۷۰۰ ساعت وقت نیاز دارد، نمی‌توانید تمام این ۷۰۰ ساعت را در چند ماه فشرده کنید و انتظار نتیجه ایده‌آل داشته باشید. زمان یادگیری باید تا حدی پخش باشد. در نتیجه اگر دوست دارید زبان‌های زیادی یاد بگیرید نمی‌توانید صبر کنید یکی تمام شود تا سراغ بعدی بروید.

۱۰- زیاد DuoLingo را جدی نگیرید.
برای این مورد آخر توضیح تحلیلی خاصی ندارم، اما تجربه‌ام می‌گوید که ساعت‌ها وقتی که صرف یادگیری زبان با DuoLingo کردم تقریبا تلف شدند، و حجم یادگیری‌ام بسیار بسیار اندک بوده. اگر وقت‌های مرده را به استفاده از DuoLingo می‌گذرانید و برایتان نقش تفریحی دارد، قطعا کاچی بهتر از هیچ است. خودم هم هنوز گاهی در ایستگاه اتوبوس آخرین پناهگاهم دولینگو است. اما در غیر این صورت، اگر جدی هستید تقریبا برای هر زبانی که فکرش را بکنید روش‌هایی بسیار بهتر از دولینگو وجود دارند!