چرا عربی؟
یکی از آزاردهندهترین بخشهای نظام آموزشی ایران این است که دانشآموزان ایرانی دبیرستان و این همه سال آموزش عربی را به پایان میرسانند، حتی بعضا در کنکور هم نمرهی خوبی در عربی کسب میکنند، و در انتهای کار نه میتوانند نیم صفحه کتاب به عربی بخوانند، نه میتوانند یک جملهی درست به عربی بنویسند. از آن بدتر آن که نه تنها از عربی محاورهای سر در نمیآورند (که شاید قابل پذیرش باشد)، بلکه حتی خبر ندارند که تفاوت عربی نوشتاری و گفتاری در چه حد است و نمیدانند که زبانی که در حال آموختن آن هستند زبان مادری هیچ کس در جهان نیست!
با توجه به نزدیکی واژگانی و الفبایی فارسی و عربی و سالهای طولانی آموزش عربی در مدارس، تمام ایرانیانی که در درسهای مدرسهی خود تا حدی موفق بودهاند، هفتاد درصد راه را برای این که بتوانند یک فیلم عربی به زبان فصیح (یعنی مانند زبان نوشتاری و رسمی، آنچه در مدرسه به ما آموختهاند) را متوجه شوند طی کردهاند. هرچند ممکن است الان با تماشای یکی از این کارتونها کمتر از ۵۰ درصد واژگان را تشخیص دهند، اما با کمتر از یک ماه تمرین میتوانند به هفتاد درصد برسند! (برای آزمایش، میتوانید عربیدانیتان را با این قسمت از کارتون آنشرلی با موهای قرمز امتحان کنید!) به نظر من هر ایرانیای که به زبانآموزی علاقه دارد، عاقلانه است که مدتی وقت صرف عربی کند. زبانی که اولا از قبل هفتاد درصد راه را برایش پیموده، و ثانیا پر استفاده است.
گرایشهای مدرن ایرانیها را به این فکر سوق داده که زبانهایی مثل فرانسه و آلمانی مفیدترند. اعتراف میکنم که من خود از شنیدن فرانسه بیشتر لذت میبرم، اما فایده جای دیگر نشیند. متون فارسی به عربی آغشتهترند یا فرانسه؟ گردشگران خارجی در ایران بیشتر عربند یا فرانسهزبان؟ مقصد گردشگری ایرانیها بیشتر کشورهای عربی است یا فرانسه؟ اخبار جهانیای که ایرانیان دنبال میکنند بیشتر مربوط به سوریه و لبنان و فلسطین و عراق است یا فرانسه و بلژیک و کبک؟ اگر شرکت خصوصیای در ایران داشته باشیم، احتمال قرارداد بستن با مشتری عرب انگلیسینابلد بیشتر است یا با مشتری (یا فروشندهی) فرانسهزبان انگلیسینابلد؟ حتی ایرانیانی که به آمریکا سفر میکنند، بیشتر دوستان عربزبان پیدا میکنند یا دوستان فرانسهزبان؟ در بازار کار ایران، با توجه به تدریس عربی در مدارس و فضای دیپلماتیک ایران و موقعیت جغرافیایی، عربی دانستن مفیدتر است یا فرانسه دانستن؟
پدیدهی زبان زرگری: عربی گفتاری هم متفاوت است هم آسان
اما غرضم از این نوشته این است که نه فقط بر مفید بودن و آسانی یاد گرفتن عربی تاکید کنم، بلکه بگویم که حتی یاد گرفتن گویشهای محلی عربی هم چندان سخت نیست. ادعای من این است که عربی گفتاری با عربی نوشتاری بسیار متفاوت است، اما یاد گرفتن آن برای کسی که عربی نوشتاری میداند به غایت ساده است! من به این پدیدهی ظاهرا متناقض میگویم پدیدهی زبان زرگری. زبان زرگری را تصور کنید که برای کسی که با آن ناآشناست چهقدر ممکن است غریب و فهمناپذیر باشد. در عین حال، با فهم قاعدهی پشت آن و اندکی تمرین، ناگهان فهم و تولید زبان زرگری برای فارسیزبانان آسان میشود. نه نیاز به یادگیری واژهی جدید هست، نه قاعدهی دستوری جدید، و نه آواهای جدید.
نسبت عربی گفتاری به نوشتاری هم تا حدی (نه کاملا!) مثل ماجرای نسبت زبان زرگری به فارسی معمولی است. یاد میگیرید که به جای قاف همزه بگذارید، به جای جیم «ژ» بگذارید، انتهای فعلها را را ساکن کنید، فعل مضارع را با پیشوند «بـ» شروع کنید، و ناگهان میبینید که بیشتر راه را برای یاد گرفتن زبان تازهای پیمودهاید که صدایش هیچ شبیه به عربی فصحه نیست. تجربهی من در عربیآموزی (با لهجهی شامی) این بوده که اگر درکتان در عربی فصیح خوب باشد، با یاد گرفتن ده بیست قاعده و کمتر از صد کلمه و کمتر از ده ساعت تمرین گوش دادن، میتوانید به مرحلهای برسید که بیش از هفتاد درصد یک مکالمهی ساده با لهجهی شامی را متوجه شوید.به نظر من این پدیده عجیب و در عین حال هیجانانگیز است که میتوان با صرف زمان کم ناگهان زبانی را فهمید که تا به حال هیچ چیز از آن نمیفهمیدم.
به نظر من این پدیده باعث میشود درک گویشوارن زبانهای مختلف از زبان یکدیگر (mutual intelligibility) معیار خوبی از نزدیکی این زبانها به هم نباشد. گفتنیست که با یاد گرفتن هر کدام از گویشهای عربی، باقی گویشها هم آسانتر میشوند. تعداد واژگانی که بین گویشهای گفتاری مشترک است اما در نوشتار اثری ازشان نیست قابل توجه است.
مقدمهای کوتاه بر عربی شامی
تجربهی من این بوده که عربی شامی (گویش سوریه، لبنان، فلسطین و اردن) بهترین گزینه برای یادگیری است. از لحاظ منابع آموزشی موجود (به خصوص به انگلیسی) گویش مصری جایگاه بهتری دارد و گویش شامی در جایگاه دوم است. اما برتری شامی در این زمینه این است که بیشتر سریالهای دوبله شده در جهان عرب به گویش شامی دوبله میشوند، و از آنجا که برای تمرین عربی تماشای سریالهای دوبله شده بسیار سادهتر از سریالهای اصالتا عربی هستند، منابع برای تمرین شامی دردسترسترند. در سریالهای اصالتا عربی، لهجههای شامی و مصری در تعداد و کیفیت سریالها رقابت میکنند، و در زمینهی موسیقی نیز پیشتازی با لهجهی مصری است تا جایی که خوانندگانی مانند نانسی عجرم علیرغم اصالت لبنانی با لهجهی مصری آواز میخوانند. در مقابل، برای ما ایرانیها شامی این برتری را دارد که زبان تکلم کشورهای متعددی است و معمولا هم سر و کار ما با لبنان و سوریه بیشتر است تا با مصر. نکتهی مهم دیگر این است که بر خلاف لهجههای عراقی، عربستانی، خلیجی، مراکشی، تونسی، و غیره، دو لهجهی شامی و مصری این امتیاز را دارند که تا حد خوبی در نقاط مختلف جهان عرب فهمیده میشوند. به عبارت دیگر، سوری دانستن در مراکش بسیار مفیدتر از مراکشی دانستن در سوریه است!
منابع انگلیسی بد نیستند (در انتهای این نوشته فهرستی از منابع مفیدی که از آنها استفاده کردهام را میآورم) اما منابع فارسی برای آموزش گویشهای عربی، دستکم در اینترنت، تقریبا ناموجودند. در نتیجه فکر کردم که شاید قرار دادن آموزش مقدماتی کوتاهی برای گویش شامی در این نوشته میتواند برای کسانی مفید (یا دستکم انگیزهبخش) باشد. در آغاز مهمترین وجوه تمایز گویش شامی را بیان میکنم و سپس تکه فیلمی با لهجهی شامی را به انضمام متن ترجمه شده در اختیار قرار خواهم داد.
تذکر: من برای راحتی خوانندهی فارسی زبان برای آوانویسی مصوتهای کوتاه عربی در مثالهای زیر از o و e استفاده کردهام، هرچند صدای واقعی این واجها به u و i در انگلیسی نزدیکترند و معمولا عربها و انگلیسیزبانها این دو حرف را به عنوان جایگزین آن واجها ترجیح میدهند.
تفاوتهای آوایی مهم در گویش شامی
۱- همزه به جای قاف: بیشتر موارد قاف، به خصوص در واژههای پر کاربرد، در لهجههای شامی قاف با همزه جایگزین میشود. مثلا «قالوا» مثل «آلو» تلفظ میشود و «معقول» مثل «معئول» تلفظ میشود. این پدیده (که در مصری هم وجود دارد) به تنهایی نقش بهسزایی در غیر قابل فهم شدن عربی گفتاری برای گوش ناآشنا دارد.
۲- «ز» به جای «ذ»: این تغییر کار را برای ما فارسیزبانها راحتتر میکند، چون دقیقا همان بلایی است که ما هم بر سر عربی آوردهایم و به خاطر آن «لذیذ» را مثل «لزیز» تلفظ میکنیم.
۳: «س» یا «ت» به جای «ث»: مجددا، این تغییر هم باب طبع فارسیزبانان است. ما در فارسی «ث»های عربی را «س» تلفظ میکنیم اما همین صدا را در واژگان دخیل انگلیسی گاهی «ت» تلفظ میکنیم (مانند «سیم ارت» برای earth). در عربی شامی هر دو کار رایج است، اما در نود درصد موارد اولویت با «ت» است. در نتیجه «ثانی» را «تانی» تلفظ میکنند و «کثیر» را «کتیر».
۴- «ow» به جای «aw»: باز هم مثل فارسی، مثلا برای واژهی ترس، به جای «خَوف» از تلفظی مانند تلفظ فارسی «خوف» استفاده میشود.
۵- «ei» یا «e» به جای «ai»: مثل فارسی، واژهی «بَیت» شبیه تلفظ فارسی «بیت» بیان میشود. گاهی هم (ظاهرا در همهجای شام غیر از لبنان) مصوت این کلمه چیزی جز یک e بلند نیست.
تفاوتهای صرفی و نحوی مهم در گویش شامی
۱- انتهای فعل همیشه ساکن است. مثلا کتبتُ (katabto) به شکل (katabt) تلفظ میشود.
۲- به ابتدای فعل مضارع اخباری پیشوند «بـ» اضافه میشود. این ویژگی که در گویش مصری هم وجود دارد، بارزترین ویژگی صرفی این گویشهاست و کشف آن گام بزرگی در رمزگشایی محاورههاست. در زیر چند مثال آمده است:
بتحب (betheb) به جای تحب (toheb)، به معنی «دوست داری».
بنخرج (benakhroj) به جای نخرج (nakhroj) به معنی «خارج میشویم».
باکتب (baktob) به جای أکتب (aktob) به معنی «نگاه میکنم».
بیقول (be’ool) به جای یقول (yaghool) به معنی «میگوید».
۳- فعل مضارع اگر التزامی باشد، یعنی خبر از واقعهای حتمی ندهد، یا به زبان عربی فصیح حالت منصوب داشته باشد، پیشوند «بـ» را نمیگیرد. مثلا «بتخرج» به معنای «خارج میشوی» است و «تخرج» به معنای «خارج بشوی».
۴- فعل مضارع هم مانند فعل ماضی با پیشوند «ما» منفی میشود. «ما بعرف» یعنی «نمیدانم». «ما بحب» یعنی دوست ندارم.
۵- برای استمرار به فعل پیشوند «عم» چسبانده میشود. «عم بتقول» یعنی «داری میگویی».
۴- مصوت پایانی اسمها (اِعراب) تلفظ نمیشود.
۵- کلمات جمع همواره به شکلی که در عربی فصیح «منصوب» خوانده میشد ظاهر میشوند. در نتیجه به جای «معلمون» «رجع المعلمون» میگوییم «معلمین».
تفاوتهای واژگانی مهم در گویش شامی
در زیر تعدادی از مهمترین واژگان گویش شامی که با عربی فصیح تفاوت دارند را میبینیم.
شاف/یشوف به جای رأی/یرا (دیدن)
راح/یروح به جای ذهب/یذهب (رفتن)
حکی/يحکی به جای تکلم/یتکلم (حرف زدن)
بصّ/یبصّ به جای نظر/ینظر (نگاه کردن)
کمان به جای ایضا (همچنین)
شو به جای ماذا (چه)
لش به جای لماذا (چرا)
قدّیش (addesh) به جای «کم» (چهقدر)
قدّام (oddaam) به جای «أمام» (جلوی)
«مو» به جای «ما» (ادات نفی)
واژهی «بد» با ضمیر ملکی به جای فعل اراد/یرید به معنی «خواستن» به کار میرود. مثلا: «بدّی اروح» یعنی «میخواهم بروم». توجه داریم که چون «بروم» ماضی التزامی است، به جای «بروح» از «اروح» استفاده شده. مثالهای دیگر: «بدّک تروح» یعنی «میخواهی بروی». «بدنا نشوف» یعنی «میخواهیم ببینیم».
«بس» به جای «ولکن» (اما، ولی)
عرف/یعرف به جای علم/یعلم (دانستن)
هون به جای «هنا» (اینجا)
هیک به جای «هکذا» (چنین، این طور)
ها/هی به جای هذا/هذه (این)
لسّة به معنای هنوز
هلّق (‘halla) به جای الآن
ون به جای «أین»
راح در ابتدای فعل مضارع برای ساختن آینده (شبیه going to انگلیسی)
برّة: بیرون
جُوّة: داخل
نمونهای از گویش شامی
این تکه فیلم متعلق به فیلم ترکی «benim dünyam» (دنیای من) است که با نام «ایلا» به عربی ترجمه شده. علت انتخاب این قطعه این بود که جملهها کوتاه، ساده، و با مکث زیادند و شمرده ادا میشوند. صحنه مربوط به مصاحبهی ورودی یک دختر کور و لال در یک دانشگاه است. در پایین متن جملات را به همراه ترجمه و توضیحات آوردهام. احتمالا خطاهای ریزی در پیادهسازیام از جملات پیدا میشود. پیشاپیش از این بابت عذر میخواهم.
(اگر احیانا زمان ویدئو در مرورگر شما درست نمایش داده نمیشود، متن گفتگو متعلق به دقیقهی ۴۵:۴۵ تا ۴۸:۰۰ است.)
انت جاهزه للمقابله؟
برای مصاحبه آمادهای؟ (تنها نکتهی قابل ذکر این است که تای تانیث مثل کسره تلفظ میشود. باز هم مثل فارسی. «ه» در واژهی «جاهزه» هم تقریبا ساکن است. این میزان از تفاوتهای مصوتی فراوان است و باید به آن عادت کرد!)
جاهزین للإجابة.
برای جواب دادن آمادهایم.
با این که «جاهزین» خبر است و مرفوع، به شکل «جاهزون» نیامده. در قانون صرف و نحوی ۵ به این موضوع اشاره کردیم.
خبری هم از «نحن» نیست، بر خلاف عربی فصحه که میطلبد بگوییم «نحن جاهزون للأجابة».
لش بدها تتعلم هون؟
چرا میخواهد اینجا درس بخواند؟
هر سه واژه به غیر از «تتعلم» در بالا توضیح داده شدهاند. باز هم شاهدیم که چون «تتعلم» التزامی است پیشوند «بـ» را ندارد.
لش بدک تتعلمی عندهم؟
چرا میخواهی نزد آنها درس بخوانی؟
لأنی حابة اعیش بکرامة.
چون میخواهم با کرامت زندگی کنم.
«حابة» از ریشهی حب به معنی دوستدار است.
و استمر بها الحیاة.
و به این زندگی ادامه دهم.
فراموش نکردهایم که «ها» به معنای «این» است. این «ها» ربطی به ضمیر متصل «ها» مثل «کتابها» ندارد.
لها السبب، بدّی ادرس بجامعتکم.
به این دلیل، میخواهم در دانشگاهتان درس بخوانم.
قدیش عدد المحیطات؟
تعداد اقیانوسها چندتاست؟
بالدنیا، قدیش عدد المحیطات؟
در دنیا تعداد اقیانوسها چندتاست؟
بالنسبه الی، کل نقطة مای احسه عبارة عن محیط.
در نظر من، هر ذرهی آبی که احساسش کنم عبارت است از یک اقیانوس.
عبارت «بالنسبة الی» بسیار رایج است و معمولا در ابتدای اظهار نظرها به عنوان «به نظر من» به کار میرود.
مثل بیشتر گویشهای عربی، به جای «ماء» از «مای» استفاده میشود.
بدنا جواب واضح و مفهوم.
جواب واضح و مفهوم میخواهیم.
الأسئله لازم اتجوبی علیها بطریقة واضح.
سوالها، لازم است که به شکل واضحی به آنها پاسخ دهی.
واژهی «لازم» به جای «یجب أن» فصیح به کار میرود. به شکلی مشابه، واژهی «ممکن» به جای «من الممکن أن» فصیح به کار میرود.
باب تفعّل در گویش شامی یک الف در ابتدا اضافه دارد. به همین دلیل «تجوّبی» به «اتجوّبی» تبدیل میشود. به همین ترتیب به جای «تفضل» (بفرمایید) میگویند «اتفضل».
اذا هلّق کنّا بترکیا، أمریکا ون بتصیر؟
اگر الان در ترکیه باشیم (تحتاللفظی: بودیم)، آمریکا کجا خواهد بود؟ (تحتاللفظی: میشود)
فعل صار/یصیر در عربی شامی بسیار پرکاربرد است. اگر این جمله به عربی فصیح بود احتمالا از فعل «وقع» یا حالت مفعولی فعل «وجد» استفاده میشد.
نحن بترکیا. امرکا ون بتصیر؟
ما در ترکیهایم. آمریکا کجاست؟ (تحتاللفظی: کجا میشود؟)
الارض کرویّة. لها السبب أمریکا ممکن تکون بالشمال الغربی.
زمین گرد است. به این دلیل آمریکا میتواند در شمال غربی باشد.
دربارهی «ممکن» در مثالهای قبلی حرف زدیم.
و عن المعرفة شو راح تقول؟
و دربارهی معرفت چه میگویی؟ (تحتاللفظی: چه خواهی گفت؟)
جدا از این که این سوال را از رابعهی عدویه باید پرسید نه از این دختر بینوا، این جمله با توجه به آنچه در بالا گفته شده نیازمند توضیح تازهای نیست.
المعرفة بالنسبة الک، شو؟ قولی رأیک.
معرفت به نظر تو چیست؟ نظرت را بگو.
المعرفة کل شی. المعرفة روح، قوّة، نور، و صوت. المعرفة هی استاذی ماهر.
معرفت همهچیز است. معرفت روح، نیرو، نور و صداست. معرفت استاد من «ماهر» است. (ماهر نام استاد است)
تلفظ «کل» با کسره و شی (shi) به جای شیء ممکن است کمی آزاردهنده باشد. ترکیب «کلشی» بسیار رایج است و قطعا ارزش به خاطر سپردن را دارد.
براوو. براوو.
آفرین. آفرین.
آیلا من هلّق و رایح طالبة بجامعتنا. استاذ ماهر! الف مبروک!
آیلا از الان به بعد دانشجوی دانشگاه ماست. استاد ماهر! هزار بار مبارک!
«رایح» از ریشهی راح/یروح یعنی «رونده» و معنایش در اینجا شبیه به «آینده»ی فارسی است. «من هلّق و رایح» یعنی از الان و بعد از آن، یا همان «از الآن به بعد». معادل فصیحش میشود «من الآن فصاعدا». عبارات مشابهی مانند «من الیوم و رایح» به معنای «از امروز به بعد» هم پرکاربردند.
منابع مفید برای یادگیری گویشهای عربی:
LangMedia: یک منبع بینظیر برای کسی که انگلیسی بداند. این سایت مملو از ویدئوهایی به زبان عربی با لهجههای مختلف در موضوعات مختلف به همراه متن سخنان و ترجمهی انگلیسیشان است.
theArabicStudent: یک وبلاگ عالی برای آموزش. باز هم به انگلیسی. ایدهی گذاشتن ویدئو و نوشتن توضیحات را از این وبلاگ گرفتم. این وبلاگ دربارهی گویشهای مختلف مینویسد اما تمرکزش بر گویش شامی است.
لینگافون مصری: اگر کتاب لینگافون آموزش عربی (یا نسخهی الکترونیکش) که سالها پیش در ایران چاپ شده (به فارسی) را پیدا کنید، منبع بسیار خوبی برای آموزش مصری است. کتاب فایلهای صوتی خوبی هم دارد.
این مجموعه ویدئوها در یوتیوب را هم توصیه میکنم چون زیرنویس انگلیسی دارند. ویدئوها مربوط به یک برنامهی طنز اردنیاند. فضای برنامه مدرن است، سرعت حرف زدن زیاد است و بسیاری از کلمهها سختند.